یکشنبه ۱۲ خرداد ۹۸ ۱۸:۲۲ ۱,۰۵۱ بازديد
روانشناسی چیست ؟ این پژوهش در سال ۲۰۱۹ مورد مطالعه علمی ذهن و رفتار قرار گرفت . روانشناسی یک رشته چندوجهی است و شامل بسیاری از حوزههای مطالعاتی مانند توسعه انسانی ، ورزش ، بهداشت ، بالینی ، رفتار اجتماعی و فرایندهای شناختی است .
روانشناسی واقعا ً یک علم جدید است ، با پیشرفتهای بیشتر در طول ۱۵۰ سال گذشته یا همین طور . با این حال ، ریشههای آن میتواند به یونان باستان ، ۴۰۰ تا ۵۰۰ سال پیش از میلاد برگردد . این تاکید یک فلسفه فلسفی بود ، با اندیشمندان بزرگ مانند سقراط که افلاطون را تحتتاثیر قرار میداد ، که به نوبه خود بر ارسطو اثر میگذاشت . فلاسفه به بحث در مورد بسیاری از موضوعات که در حال حاضر توسط روانشناسی مدرن ، مانند حافظه ، اراده آزاد ، جذب و غیره مورد مطالعه قرار میگیرند .
آغاز روانشناسی به عنوان یک نظم در روزهای اولیه روانشناسی دو دیدگاه نظری غالب بود . یک روانشناس آمریکایی به نام ویلیام جیمز ( ۱۸۴۲ - ۱۹۱۰ ) روشی را توسعه داد که به عنوان کارکرد گرایی شناخته شد .
او استدلال میکند که ذهن به طور مداوم در حال تغییر است و به دنبال قطعههای سازنده تجربه است .
در عوض ، تمرکز باید بر این باشد که چگونه و چرا یک ارگانیسم چیزی را انجام میدهد . پیشنهاد شد که روان شناسان باید به دنبال علل اساسی رفتار و فرآیندهای ذهنی درگیر باشند . این تاکید بر علل و عواقب رفتار، روانشناسی معاصر را تحتتاثیر قرار دادهاست .
Structuralism نامی بود که به رویکرد رهبری ویلهلم Wundt داده شد . این اصطلاح از ادوارد Titchener ، روانشناس آمریکایی که توسط Wundt تعلیمدیده بود ، نشات میگیرد .
Structuralism به دروننگری دورهدیده تکیه داشت ، یک روش تحقیق که به موجب آن موضوعات مربوط به آنچه در ذهن آنها پیش میرفت در حالی که انجام یک کار خاص را انجام میدادند . با این حال ، ثابت شد که روش غیرقابلاعتماد است زیرا تنوع بسیار زیادی در تجارب و گزارشها موضوعات تحقیق وجود دارد .
وی در سال ۱۸۷۹ ، با وجود ناتوانی در دروننگری ، یک شخصیت مهم در تاریخ روانشناسی است و اولین آزمایشگاه مخصوص به روانشناسی در سال ۱۸۷۹ را باز کرد و باز شدن آن معمولا ً به عنوان سرآغاز روانشناسی مدرن تلقی میشود .
Wundt مهم بود زیرا روانشناسی را با تجزیه و تحلیل طرز کار ذهن با استفاده از روشهای objective و استاندارد ، از فلسفه جدا میکرد .
از آنجا که روانشناسی یک علم است ، تلاش میکند علل رفتار را با استفاده از روشهای نظاممند و هدفمند برای مشاهده ، اندازهگیری و تحلیل ، پشتیبانی و پشتیبانی از تفاسیر نظری ، عمومیت ، توضیحات و پیشبینیها بررسی کند .
دیدگاه روانشناسان روانشناسی رفتار را از دیدگاه روانشناسی گوناگون مورد بررسی قرار میدهد، هر یک با مجموعهای از فرضیات مشترک از آنچه که مردم دوست دارند ، چه چیزی مهم است که مطالعه کنیم و چگونه آن را مطالعه کنیم .
برخی مطالعات بیولوژیکی مفصل درباره مغز انجام میدهند و برخی دیگر چگونگی پردازش اطلاعات را بررسی میکنند ؛ دیگران نقش تکامل را تحلیل میکنند ، و برخی دیگر تاثیر فرهنگ و جامعه را مورد مطالعه قرار میدهند .
دیدگاههای معاصر معاصر در روانشناسی برای به کار گیری استراتژیهای علمی ، behaviorists بودند که به خاطر اتکا به تجربه آزمایشگاهی کنترلشده و رد هر یک از نیروهای ناخودآگاه یا ناخودآگاه به عنوان علل رفتار مشهور بودند .
پس از آن، روانشناسی شناختی این رویکرد علمی ، علمی ، آزمایشگاهی و آزمایشگاهی را نیز با استفاده از حافظه ، ادراک ، رشد شناختی ، بیماری ذهنی و چیزهای دیگر اتخاذ کرد .
ارزیابی انتقادی کوهن ( 1962 ) استدلال میکند که یک حوزه از مطالعه میتواند به طور قانونی میتواند به عنوان یک علم در نظر گرفته شود اگر بیشتر پیروان آن به یک دیدگاه یا پارادایم مشترک برسند .
Kuhn بر این باور است که روانشناسی هنوز از پیش - است ، در حالی که برخی دیگر بر این باورند که structuralism در حال حاضر انقلابهای علمی را تجربه کردهاست ( Wundt " جایگزین رویکرد پردازش اطلاعات شد ) .
منبع
روانشناسی واقعا ً یک علم جدید است ، با پیشرفتهای بیشتر در طول ۱۵۰ سال گذشته یا همین طور . با این حال ، ریشههای آن میتواند به یونان باستان ، ۴۰۰ تا ۵۰۰ سال پیش از میلاد برگردد . این تاکید یک فلسفه فلسفی بود ، با اندیشمندان بزرگ مانند سقراط که افلاطون را تحتتاثیر قرار میداد ، که به نوبه خود بر ارسطو اثر میگذاشت . فلاسفه به بحث در مورد بسیاری از موضوعات که در حال حاضر توسط روانشناسی مدرن ، مانند حافظه ، اراده آزاد ، جذب و غیره مورد مطالعه قرار میگیرند .
آغاز روانشناسی به عنوان یک نظم در روزهای اولیه روانشناسی دو دیدگاه نظری غالب بود . یک روانشناس آمریکایی به نام ویلیام جیمز ( ۱۸۴۲ - ۱۹۱۰ ) روشی را توسعه داد که به عنوان کارکرد گرایی شناخته شد .
او استدلال میکند که ذهن به طور مداوم در حال تغییر است و به دنبال قطعههای سازنده تجربه است .
در عوض ، تمرکز باید بر این باشد که چگونه و چرا یک ارگانیسم چیزی را انجام میدهد . پیشنهاد شد که روان شناسان باید به دنبال علل اساسی رفتار و فرآیندهای ذهنی درگیر باشند . این تاکید بر علل و عواقب رفتار، روانشناسی معاصر را تحتتاثیر قرار دادهاست .
Structuralism نامی بود که به رویکرد رهبری ویلهلم Wundt داده شد . این اصطلاح از ادوارد Titchener ، روانشناس آمریکایی که توسط Wundt تعلیمدیده بود ، نشات میگیرد .
Structuralism به دروننگری دورهدیده تکیه داشت ، یک روش تحقیق که به موجب آن موضوعات مربوط به آنچه در ذهن آنها پیش میرفت در حالی که انجام یک کار خاص را انجام میدادند . با این حال ، ثابت شد که روش غیرقابلاعتماد است زیرا تنوع بسیار زیادی در تجارب و گزارشها موضوعات تحقیق وجود دارد .
وی در سال ۱۸۷۹ ، با وجود ناتوانی در دروننگری ، یک شخصیت مهم در تاریخ روانشناسی است و اولین آزمایشگاه مخصوص به روانشناسی در سال ۱۸۷۹ را باز کرد و باز شدن آن معمولا ً به عنوان سرآغاز روانشناسی مدرن تلقی میشود .
Wundt مهم بود زیرا روانشناسی را با تجزیه و تحلیل طرز کار ذهن با استفاده از روشهای objective و استاندارد ، از فلسفه جدا میکرد .
از آنجا که روانشناسی یک علم است ، تلاش میکند علل رفتار را با استفاده از روشهای نظاممند و هدفمند برای مشاهده ، اندازهگیری و تحلیل ، پشتیبانی و پشتیبانی از تفاسیر نظری ، عمومیت ، توضیحات و پیشبینیها بررسی کند .
دیدگاه روانشناسان روانشناسی رفتار را از دیدگاه روانشناسی گوناگون مورد بررسی قرار میدهد، هر یک با مجموعهای از فرضیات مشترک از آنچه که مردم دوست دارند ، چه چیزی مهم است که مطالعه کنیم و چگونه آن را مطالعه کنیم .
برخی مطالعات بیولوژیکی مفصل درباره مغز انجام میدهند و برخی دیگر چگونگی پردازش اطلاعات را بررسی میکنند ؛ دیگران نقش تکامل را تحلیل میکنند ، و برخی دیگر تاثیر فرهنگ و جامعه را مورد مطالعه قرار میدهند .
دیدگاههای معاصر معاصر در روانشناسی برای به کار گیری استراتژیهای علمی ، behaviorists بودند که به خاطر اتکا به تجربه آزمایشگاهی کنترلشده و رد هر یک از نیروهای ناخودآگاه یا ناخودآگاه به عنوان علل رفتار مشهور بودند .
پس از آن، روانشناسی شناختی این رویکرد علمی ، علمی ، آزمایشگاهی و آزمایشگاهی را نیز با استفاده از حافظه ، ادراک ، رشد شناختی ، بیماری ذهنی و چیزهای دیگر اتخاذ کرد .
ارزیابی انتقادی کوهن ( 1962 ) استدلال میکند که یک حوزه از مطالعه میتواند به طور قانونی میتواند به عنوان یک علم در نظر گرفته شود اگر بیشتر پیروان آن به یک دیدگاه یا پارادایم مشترک برسند .
Kuhn بر این باور است که روانشناسی هنوز از پیش - است ، در حالی که برخی دیگر بر این باورند که structuralism در حال حاضر انقلابهای علمی را تجربه کردهاست ( Wundt " جایگزین رویکرد پردازش اطلاعات شد ) .
امواج مکانیکی سلول های مغزی | تحریک شبکه سلولهای مغزی | نورون های تحریکی و مهاری | مکانیزم عمل آنزیم | اختلال ترس و کابوس | عشق حقیقی و واقعی |
منبع
- ۰ ۰
- ۰ نظر