جمعه ۰۷ اردیبهشت ۰۳

عنوان

جامع ترین سایت روانشناسی

عنوان

۸۶۶ بازديد
تحولات در مطالعه اندیشه
عناصر تفکر
استفاده برجسته از کلمات در تفکر ( " گفتار خاموش " ) این باور را به خصوص در میان روانشناسان و روان شناسان neobehaviourist تشویق می‌کند که به نظر می‌رسد که با هم عناصر زبانی را به هم ربط دهند . آزمایش‌ها اولیه نشان داد که تفکر عموما ً با فعالیت الکتریکی در ماهیچه‌های اندام‌های thinker ( مثلا در گلو ) همراه است . از طریق کار بعدی با تجهیزات electromyographic مشخص شد که پدیده ماهیچه‌ای وسایل نقلیه واقعی تفکر نیست ؛ آن‌ها صرفا ً فعالیت‌های مناسب را در مغز تسهیل می‌کنند که یک کار عقلانی به طور خاص سخت است . شناسایی فکر با سخنرانی توسط روانشناس روسی لو Semyonovich vygotsky و روان‌شناس رشد سوئیسی جین Piaget مورد حمله قرار گرفت که هر دوی آن‌ها ریشه‌های استدلال انسانی را در توانایی کلی کودکان برای انجام فعالیت‌های غیر کلامی در ترکیبات موثر و انعطاف‌پذیر مشاهده کردند . این نظریه پردازان بر این باورند که تفکر و صحبت مستقل ، هر چند که وابستگی عمیق این کارکردها را تصدیق می‌کنند .
به دنبال رویکردهای مختلف ، سه نفر از محققان به نام ایوان Mikhailovich Sechenov ، physiologist روسی قرن ۱۹ ، و بنیانگذار American ، جان بی . واتسون ؛ و Piaget - به طور مستقل به این نتیجه رسیدند که فعالیت‌هایی که به عنوان عوامل تفکر عمل می‌کنند ، internalized یا نسخه‌های " کاهنده " پاسخ‌های موتور هستند . به عبارت دیگر ، عناصر در نظر گرفته می‌شوند که ضعیف باشند یا انواع فرآیندهای neuromuscular که اگر در معرض بازدارندگی جزئی قرار نگیرند ، منجر به حرکات بدنی قابل‌رویت خواهند شد .
ابزارهای حساس می‌توانند در واقع فعالیت خفیف را در بخش‌های مختلف بدن به غیر از اندام‌های کلامی تشخیص دهند - به طور مثال ، در دست و پای فرد وقتی که حرکت در واقع بدون در نظر گرفتن رخ می‌دهد . مطالعات اخیر وجود مغز gastric را نشان می‌دهد که مجموعه‌ای از شبکه‌های عصبی در معده است. چنین یافته‌هایی منجر به این موضوع شده‌اند که مردم با کل بدن فکر می‌کنند و نه تنها با مغز فکر می‌کنند ، یا این که به گفته روان‌شناس آمریکایی ، B.F. اسکینر ، " فکر کردن به سادگی رفتار شفاهی یا غیر کلامی ، مخفی یا آشکار است ."
نتیجه منطقی این و اظهارات مشابه دیدگاه peripheralist بود . Evident در اثر واتسون و روانشناس آمریکایی کلارک ل . این رویدادها بستگی به رویداده‌ای ساختمان عضلانی دارد : این رویدادها که به عنوان انگیزه‌های proprioceptive شناخته می‌شوند ( یعنی ایمپالس‌ها ناشی از واکنش به موقعیت فیزیکی ، وضعیت بدنی ، تعادل و یا وضعیت داخلی ) ، بر رویداده‌ای بعدی در سیستم عصبی مرکزی تاثیر می‌گذارند که در نهایت با محرک‌های خارجی در هدایت اقدام بیشتر ، تعامل دارند . با این حال ، شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه فکر کردن با اداره کردن داروهایی که تمام فعالیت‌های عضلانی را سرکوب می‌کنند ، منع نشده است . علاوه بر این ، توسط محققانی مانند روانشناس آمریکایی کارل اس . Lashley که فکر می‌کند ، مانند دیگر فعالیت‌های کم‌تر یا کم‌تر ، اغلب به قدری سریع پیش می‌رود که زمان کافی برای انتقال ایمپالس‌ها از سیستم عصبی مرکزی به یک ارگان حاشیه‌ای و دوباره بین مراحل متوالی وجود ندارد . بنابراین دیدگاه centralist - که تفکر متشکل از وقایع محدود به مغز است ( اگرچه اغلب با فعالیت گسترده در بقیه بدن همراه است ) بعدا ً در قرن بیستم به دست آمد . با این وجود ، هر یک از این رویداده‌ای عصبی را می‌توان به عنوان پاسخ ( به یک محرک خارجی یا به یک محرک خارجی یا ترکیبی از افکار ) و به عنوان یک محرک ( تحریک کردن یک فکر متعاقب یا واکنش موتور ) در نظر گرفت .
منبع سایت بریتانیایی
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.