دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۵:۲۸ ۹۱۰ بازديد
" چیزی که شبیه آن است "
بلاک Ned تمایز مهمی بین دو مفهوم آگاهی اشاره کردهاست که بسیاری از این پیشنهادها ممکن است تصور شود که با هم اجرا شوند : " دسترسی " ( یا " A - " ) آگاهی " ( یا " P " ) . اگر چه ممکن است آنها به روشهای مختلفی تعریف شوند ، بسته به جزییات نوع محاسباتی ( یا دیگر ) نظری که در نظر گرفته میشوند ، یک آگاهی مفهومی است که در دسترس بودن آن برای فرآیندهای ذهنی مختلف ، به خصوص درونگرایی باشد، و P - آگاهی شامل " احساس " کیفی یا فوقالعاده " از چیزها است که ممکن است در دسترس نباشد . در حقیقت ، این حقیقت که مواد در دسترس فرآیندها قرار دارند مستلزم این نیست که در واقع یک احساس داشته باشد، که " چیزی که شبیه آن است ، " برای آگاه بودن از آن ماده وجود دارد . بلوک ادامه میدهد تا استدلال کند که این واقعیت که احساس خاصی دارد متضمن این نیست که در دسترس است .
در نیمه دوم قرن بیستم ، مساله آگاهی P به خصوص توسط دو مقاله تاثیرگذار در رابطه با دانش بسیار ویژهای که به نظر میرسد نتیجه تجربه آگاهانه باشد ، مشخص شد . خفاش کجا است ؟ " ( ۱۹۷۴ ) ، توماس Nagel اشاره کرد که مهم نیست تا چه حد ممکن است فرد در مورد اطلاعات عینی درباره مغز و رفتار خفاشها و توانایی عجیب آنها برای echolocate ( برای یافتن اشیا دور یا نامریی با استفاده از امواج صوتی ) آگاه باشد ، که تنها دانش کافی نیست که حقایق ذهنی را در مورد چیزی که دوست دارد یک خفاش باشد ، بیان کند. در حقیقت ، بعید به نظر میرسد که انسانها تا به حال قادر به دانستن چیزهایی باشند که دنیا شبیه به یک خفاش به نظر میرسد . در مقالهای که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد ، " Epiphenomenal Qualia " ، " Jackson Qualia " ( Jackson Qualia ) ، با تجسم یک دانشمند رنگی برجسته ، به این نکته اشاره کرد که " مری " ( این نام به یک عبارت استاندارد در بحث درباره نظریه رنگ تبدیل شدهاست ) ، چه اتفاقی رخ میدهد ، چه کور است و چه به این دلیل که در محیط غیرمعمول زندگی میکند . فرض کنید که یک روز ، از طریق عمل جراحی و یا با ترک محیط عجیب او ، مری در نهایت یک تجربه قرمز دارد . در نتیجه به نظر میرسید که چیز جدیدی یاد گرفتهاست ، چیزی که قبلا ً نمیدانست ، حتی اگر قبلا ً همه واقعیتهای عینی را در مورد دیدگاه رنگی میدانست .
حالات کیفی
" Qualiaphilia " دیدگاهی است که هیچ نظریه functionalist آگاهی میتواند آگاهی فوقالعاده را کسب کند؛ در تجربه آگاهانه فرد از " qualia " آگاه است که نسبتی ندارد بلکه ویژگیهای درونی تجربه را به نوعی حس میکند . این ویژگیها ممکن است دوگانه باشند، همانطور که توسط دیوید چالمرز پیشنهاد شده ، یا آنها ممکن است فیزیکی باشند ، همان طور که ند بلوک پیشنهاد کرد . جان سرل ( جان سرل ) ادعا میکند که ویژگیهای " بیولوژیکی " هستند اما مشخص نیست که این ادعا چگونه با تمام ویژگیهای بیولوژیکی که به نظر فیزیکی میرسند ، متفاوت است ) .
یک استراتژی جدید که در پی بحثهای هوشمند J.J.C. مطرح شدهاست ، این پیشنهاد است که این ویژگیهای آشکار تجربه ، ویژگیهای حقیقی " در ذهن " یا " در جهان " نیستند ، بلکه تنها محتوای نمایشهای ذهنی ( شاید در زبان تفکر ) . از آنجا که این استراتژی representationalist ممکن است در ابتدا متناقض به نظر برسد ، این یک بحث ویژه است .
representationalism
هوشمندانه در مقالات اولیه خود اشاره کرد که ممکن است برای باور داشتن چنین چیزهایی مانند دردها ، itches ، و tickles غیر ضروری باشد چون تنها میتواند در مورد " تجربیات " این چیزها صحبت کند ، قبول کند که چنین تجربیاتی وجود دارد اما انکار میکند که هیچ شی دیگری وجود ندارد که این تجربیات تجارب خود را تجربه کنند . با توجه به این پیشنهاد ، استفاده از کلمات … از درد ، … of ، … of ، و غیره باید به عنوان روشی برای طبقهبندی تجربه مورد نظر ، تفسیر شود .
منبع سایت بریتانیایی
بلاک Ned تمایز مهمی بین دو مفهوم آگاهی اشاره کردهاست که بسیاری از این پیشنهادها ممکن است تصور شود که با هم اجرا شوند : " دسترسی " ( یا " A - " ) آگاهی " ( یا " P " ) . اگر چه ممکن است آنها به روشهای مختلفی تعریف شوند ، بسته به جزییات نوع محاسباتی ( یا دیگر ) نظری که در نظر گرفته میشوند ، یک آگاهی مفهومی است که در دسترس بودن آن برای فرآیندهای ذهنی مختلف ، به خصوص درونگرایی باشد، و P - آگاهی شامل " احساس " کیفی یا فوقالعاده " از چیزها است که ممکن است در دسترس نباشد . در حقیقت ، این حقیقت که مواد در دسترس فرآیندها قرار دارند مستلزم این نیست که در واقع یک احساس داشته باشد، که " چیزی که شبیه آن است ، " برای آگاه بودن از آن ماده وجود دارد . بلوک ادامه میدهد تا استدلال کند که این واقعیت که احساس خاصی دارد متضمن این نیست که در دسترس است .
در نیمه دوم قرن بیستم ، مساله آگاهی P به خصوص توسط دو مقاله تاثیرگذار در رابطه با دانش بسیار ویژهای که به نظر میرسد نتیجه تجربه آگاهانه باشد ، مشخص شد . خفاش کجا است ؟ " ( ۱۹۷۴ ) ، توماس Nagel اشاره کرد که مهم نیست تا چه حد ممکن است فرد در مورد اطلاعات عینی درباره مغز و رفتار خفاشها و توانایی عجیب آنها برای echolocate ( برای یافتن اشیا دور یا نامریی با استفاده از امواج صوتی ) آگاه باشد ، که تنها دانش کافی نیست که حقایق ذهنی را در مورد چیزی که دوست دارد یک خفاش باشد ، بیان کند. در حقیقت ، بعید به نظر میرسد که انسانها تا به حال قادر به دانستن چیزهایی باشند که دنیا شبیه به یک خفاش به نظر میرسد . در مقالهای که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد ، " Epiphenomenal Qualia " ، " Jackson Qualia " ( Jackson Qualia ) ، با تجسم یک دانشمند رنگی برجسته ، به این نکته اشاره کرد که " مری " ( این نام به یک عبارت استاندارد در بحث درباره نظریه رنگ تبدیل شدهاست ) ، چه اتفاقی رخ میدهد ، چه کور است و چه به این دلیل که در محیط غیرمعمول زندگی میکند . فرض کنید که یک روز ، از طریق عمل جراحی و یا با ترک محیط عجیب او ، مری در نهایت یک تجربه قرمز دارد . در نتیجه به نظر میرسید که چیز جدیدی یاد گرفتهاست ، چیزی که قبلا ً نمیدانست ، حتی اگر قبلا ً همه واقعیتهای عینی را در مورد دیدگاه رنگی میدانست .
حالات کیفی
" Qualiaphilia " دیدگاهی است که هیچ نظریه functionalist آگاهی میتواند آگاهی فوقالعاده را کسب کند؛ در تجربه آگاهانه فرد از " qualia " آگاه است که نسبتی ندارد بلکه ویژگیهای درونی تجربه را به نوعی حس میکند . این ویژگیها ممکن است دوگانه باشند، همانطور که توسط دیوید چالمرز پیشنهاد شده ، یا آنها ممکن است فیزیکی باشند ، همان طور که ند بلوک پیشنهاد کرد . جان سرل ( جان سرل ) ادعا میکند که ویژگیهای " بیولوژیکی " هستند اما مشخص نیست که این ادعا چگونه با تمام ویژگیهای بیولوژیکی که به نظر فیزیکی میرسند ، متفاوت است ) .
یک استراتژی جدید که در پی بحثهای هوشمند J.J.C. مطرح شدهاست ، این پیشنهاد است که این ویژگیهای آشکار تجربه ، ویژگیهای حقیقی " در ذهن " یا " در جهان " نیستند ، بلکه تنها محتوای نمایشهای ذهنی ( شاید در زبان تفکر ) . از آنجا که این استراتژی representationalist ممکن است در ابتدا متناقض به نظر برسد ، این یک بحث ویژه است .
representationalism
هوشمندانه در مقالات اولیه خود اشاره کرد که ممکن است برای باور داشتن چنین چیزهایی مانند دردها ، itches ، و tickles غیر ضروری باشد چون تنها میتواند در مورد " تجربیات " این چیزها صحبت کند ، قبول کند که چنین تجربیاتی وجود دارد اما انکار میکند که هیچ شی دیگری وجود ندارد که این تجربیات تجارب خود را تجربه کنند . با توجه به این پیشنهاد ، استفاده از کلمات … از درد ، … of ، … of ، و غیره باید به عنوان روشی برای طبقهبندی تجربه مورد نظر ، تفسیر شود .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر