شنبه ۰۸ اردیبهشت ۰۳

توضیح

جامع ترین سایت روانشناسی

توضیح

۸۹۸ بازديد
در نظر بگیرید که چگونه most پدیده nonmental توضیح داده می‌شوند . این یکی از دستاوردهای شگفت‌انگیز علم مدرن است که به نظر می‌رسد در اصل ، توضیحات روشن و روشنی از تقریبا ً هر پدیده nonmental که انسان می‌تواند به آن فکر کند ، در بر دارد. به عنوان مثال ، اکثر بزرگسالان که می‌خواهند درک کنند چرا آب وقتی منجمد می‌شود که منجمد می‌شود، چرا خورشید می‌درخشد ، چرا قاره‌ها تکان می‌خورند، یا چرا رشد جنین به راحتی می‌تواند به آسانی به صورت کلی یک توضیح علمی تصور شود . این توضیح ویژگی‌های فیزیکی تریلیون ذره ذره ، روابط فضایی و زمانی آن‌ها و نیروی فیزیکی ( مانند گرانشی ، گرانشی و الکتریکی ) را در نظر می‌گیرد . اگر این ذرات در این روابط وجود داشته باشند و در معرض این نیروها باشند ، پس از آن آب گسترش می‌یابد، خورشید می‌درخشد ، و غیره . در حقیقت ، اگر کسی از این حقایق فیزیکی آگاهی داشته باشد ، در هر صورت خواهد دید که این پدیده باید همان طور که آن‌ها انجام می‌دهند ، رخ دهد . همانطور که فیلسوف آمریکایی جوزف لوین به خوبی این موضوع را مطرح کرد ، پدیده microphysical به معنی " پدیده macrophysical " است : آب هنگامی که منجمد می‌شود ، نمی‌تواند گسترش یابد و خواص فیزیکی آن را مشخص کند .
اما این دقیقا ً به سمت بالا به سمت بالا است که به نظر می‌رسد حتی در مورد دو پدیده مورد بحث در بالا - آگاهی و هدف مندی ، بسیار دشوار به نظر می‌رسد . ساده‌ترین راه برای دیدن این مشکل ، در نظر گرفتن یک معمای ساده به نام " طیف وارونه " است . یا برای اینکه این سوال را از نظر physicalism مطرح کنیم : چه واقعیت‌های فیزیکی در مورد یک فرد مشخص می‌کند که او باید تجربیات قرمز داشته باشد و نه آن‌هایی که به خون معمولی نگاه می‌کنند ؟ این مشکل به ویژه با توجه به این واقعیت که رنگ سه‌بعدی ( که در آن هر رنگ ، اشباع و لحن هر رنگی می‌تواند به یک مکان خاص اختصاص داده شود ) تقریبا ً کاملا متقارن است . این نشان می‌دهد که با کمی tinkering - به طور مثال ، به طور پنهانی لنزهای reversal رنگی را در کودکی به هنگام تولد ایجاد می‌کند - کسی می‌تواند فردی را تولید کند که از واژگان رنگی درست مانند دیگران استفاده کند اما تجربیاتی داشت که دقیقا ً عکس آن‌ها بود . یا ممکن بود ؟ شاید تاثیر the این بود که اطمینان حاصل شود که تجربیات فرد معکوس تجربیات دیگران نیستند ، بلکه این است که آن‌ها یک‌سان هستند .
مشکل این است که نمی‌توان تصور کرد که چگونه می‌توان حدس زد که کدام توصیف صحیح است . بر خلاف مورد توسعه آب ، دانستن حقایق microphysical کافی به نظر نمی‌رسد . یکی از آن‌ها به گونه‌ای دوست دارد که به طریقی در ذهن دیگران نفوذ کند ، به گونه‌ای که به نظر می‌رسد هر فرد در مورد خودش می‌تواند این کار را انجام دهد . اما دسترسی صرف به واقعیت‌های فیزیکی در مورد مغز دیگران فرد را قادر به انجام این کار نمی‌کند . ( یک مشکل مشابه در مورد حیث التفاتی توسط کواین ارایه شده‌است : چه واقعیت‌های فیزیکی در مورد مغز فردی می‌تواند مشخص کند که او در مورد یک خرگوش به عنوان " rabbithood " یا " undetached خرگوش " فکر می‌کند ؟ )
در واقع ، برای پرس و جوی بیشتر ، حتی مشخص نیست که چطور حقایق فیزیکی در مورد مغز یک فرد مشخص می‌کند که او هیچ تجربه‌ای دارد . بسیاری از فلاسفه بر این باورند که این کاملا ً منسجم است که تصور کنیم تمامی افرادی که با آن‌ها مواجه می‌شویم در واقع " زامبی " هستند که رفتار می‌کنند و شاید حتی به شیوه یک کامپیوتر فکر می‌کنند ، اما هیچ حالات ذهنی آگاه ندارند . این یک نسخه معاصر از مشکل سنتی ذهن‌های دیگر است ، مشکل شناسایی این که چه دلایلی ممکن است کسی بتواند باور کند که هر کس دیگری یک زندگی ذهنی دارد ؛ گاهی اوقات مساله " غیبت غیبت" خوانده می‌شود .
منبع سایت بریتانیایی
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.