دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۳:۱۹ ۸۸۵ بازديد
اینکه آنها میتوانند این کار را اساسا ً از چیزهای مادی متمایز کنند که ناشی از انجام کاری است که انجام میدهند و کاملا ً تحتتاثیر ملاحظات منطقی قرار میگیرند .
مشکل اصلی در متافیزیک دکارت ، مشکل بزرگ کردن دو طریقه بودن ، زمانی بود که از هم جدا شدند . پیش از این از تدبیری که بعدها Cartesians در تلاش برای حل این مشکل به عمل آمدند ، اشاره شدهاست : در واقع ، آنها وحدت جهان را یک معجزه مداوم و وابسته به لطف خداوند ساختهاند . لازم به ذکر است که در اینجا یک حرکت دیگر در همان ناحیه وجود دارد که بسیاری از آنها آموزنده پیدا کردهاند . کانت که در بعضی از both دکارتی و دو روز دوم افلاطونی بود ، استدلال میکرد که فعالیتهای انسانی را میتوان از دو نقطه دید بررسی کرد . از دیدگاه نظری ، آنها صرفا ً مجموعهای از اتفاقات بودند که وقایع پیشین را دقیقا ً به همان روش در جهان طبیعی به ارمغان آورد . با این حال ، از دیدگاه عامل ، آنها باید به عنوان محصول تصمیم منطقی تصور شوند ، به عنوان اعمالی که برای آن نماینده میتواند مسیول آن باشد . لحظهای که شروع به عمل کرد، مردی که خود را از دنیای پدیداری دانش به دنیای معقول روح پاک منتقل کرد ، لزوما ً طوری رفتار کرد که انگار توسط نیروهای طبیعی تعیین نشده است . با این حال ، انتقال روانی در اندیشه فقط ( برای ادعای هر گونه اطلاع از جهان قابلفهم ، کاملا ً ناموجه بود ) ، و به همین دلیل ، مساله وحدت جهان منحل شد . در ذهن انسان هیچ تضادی وجود نداشت ، هم به عنوان موضوعی برای علم و هم به عنوان تفسیر آزاد عمل . Contradiction تنها در صورتی به نظر میرسید که در هر دو طرف به یک ظرفیت مشابه حضور داشته باشد . اما با توجه به نظریه دو نقطه نظرات ، کانت به این موضوع فکر کرد .
فقط با اندکی تردید میتوان از کانت سخن گفت که متافیزیک را پیش گذاشت . به طور کلی به ادعای metaphysical بسیار بدگمان بود ، و هدف اصلی فلسفهاش این بود که سردر which را که professing کرده بود آشکار کند . با این وصف ، روشن است که کانت دارای عقاید متافیزیکی است ، زیرا تمام انکار او از امکان علم متافیزیکی است ؛ او به این دیدگاه متعهد بود که مردان میتوانند یک نظم غیر طبیعی و یک نظم طبیعی را تصور کنند و لزوما ً وقتی که عمل میکنند ، واقعی باشند . زبانی که او از آن استفاده میکرد - به خصوص صحبت درباره انسان به عنوان پدیده و انسان به عنوان noumenon - به ذوق و سلیقه فلاسفه امروزی نیست ، اما اندیشه پشت آن قطعا ً از بین میرود . در واقع ، به این شکل است که ممکن است فلسفه دکارت هنوز به ارایه یک چالش ذهنی جدی گفته شود .
Idealism
دکارت و کانت هر دو پیرو dualism متافیزیکی بودند ، هر چند که dualisms را به شیوههای جالب دیگری به کار بردند . با این حال ، بسیاری از اندیشمندان در خود دوگانگی میبینند ؛ به دنبال یک اصل واحد هستند که در آن هر چیزی وجود دارد . دو مرحله گسترده وجود دارند که برای فردی باز هستند که با دوگانگی ذهن و ماده مواجه هستند و آن را رضایتبخش میدانند : او میتواند یا سعی کند نشان دهد که ماده به نوعی به ذهن کاهش مییابد ، یا بالعکس به دنبال کاهش ذهن است . اولی راهحل of ، دومین مورد مادیگرایی است . با این حال ، Idealism قبلا ً تحت درمان قرار گرفته و لازم نیست که دوباره به اینجا برویم . تنها یک نکته در مورد آن نیاز به تاکید دارد . همانطور که اشاره شد ، اشکال مختلفی از Idealism وجود دارد . در یک نسخه ، این فلسفه مدعی است که هیچ چیز به اندازه ماده وجود ندارد ؛ آنچه که انسان معمولی میخواهد چیزهای مادی باشد ، در نظر دقیقتر ، چیزی جز تجربه در ذهن نیست . هیچ چیز جز ذهن و محتوای آنها وجود ندارد ؛ یک دنیای مادی موجود مستقل بیش از یک توهم است . این دیدگاه برکلی بود .
منبع سایت بریتانیایی
مشکل اصلی در متافیزیک دکارت ، مشکل بزرگ کردن دو طریقه بودن ، زمانی بود که از هم جدا شدند . پیش از این از تدبیری که بعدها Cartesians در تلاش برای حل این مشکل به عمل آمدند ، اشاره شدهاست : در واقع ، آنها وحدت جهان را یک معجزه مداوم و وابسته به لطف خداوند ساختهاند . لازم به ذکر است که در اینجا یک حرکت دیگر در همان ناحیه وجود دارد که بسیاری از آنها آموزنده پیدا کردهاند . کانت که در بعضی از both دکارتی و دو روز دوم افلاطونی بود ، استدلال میکرد که فعالیتهای انسانی را میتوان از دو نقطه دید بررسی کرد . از دیدگاه نظری ، آنها صرفا ً مجموعهای از اتفاقات بودند که وقایع پیشین را دقیقا ً به همان روش در جهان طبیعی به ارمغان آورد . با این حال ، از دیدگاه عامل ، آنها باید به عنوان محصول تصمیم منطقی تصور شوند ، به عنوان اعمالی که برای آن نماینده میتواند مسیول آن باشد . لحظهای که شروع به عمل کرد، مردی که خود را از دنیای پدیداری دانش به دنیای معقول روح پاک منتقل کرد ، لزوما ً طوری رفتار کرد که انگار توسط نیروهای طبیعی تعیین نشده است . با این حال ، انتقال روانی در اندیشه فقط ( برای ادعای هر گونه اطلاع از جهان قابلفهم ، کاملا ً ناموجه بود ) ، و به همین دلیل ، مساله وحدت جهان منحل شد . در ذهن انسان هیچ تضادی وجود نداشت ، هم به عنوان موضوعی برای علم و هم به عنوان تفسیر آزاد عمل . Contradiction تنها در صورتی به نظر میرسید که در هر دو طرف به یک ظرفیت مشابه حضور داشته باشد . اما با توجه به نظریه دو نقطه نظرات ، کانت به این موضوع فکر کرد .
فقط با اندکی تردید میتوان از کانت سخن گفت که متافیزیک را پیش گذاشت . به طور کلی به ادعای metaphysical بسیار بدگمان بود ، و هدف اصلی فلسفهاش این بود که سردر which را که professing کرده بود آشکار کند . با این وصف ، روشن است که کانت دارای عقاید متافیزیکی است ، زیرا تمام انکار او از امکان علم متافیزیکی است ؛ او به این دیدگاه متعهد بود که مردان میتوانند یک نظم غیر طبیعی و یک نظم طبیعی را تصور کنند و لزوما ً وقتی که عمل میکنند ، واقعی باشند . زبانی که او از آن استفاده میکرد - به خصوص صحبت درباره انسان به عنوان پدیده و انسان به عنوان noumenon - به ذوق و سلیقه فلاسفه امروزی نیست ، اما اندیشه پشت آن قطعا ً از بین میرود . در واقع ، به این شکل است که ممکن است فلسفه دکارت هنوز به ارایه یک چالش ذهنی جدی گفته شود .
Idealism
دکارت و کانت هر دو پیرو dualism متافیزیکی بودند ، هر چند که dualisms را به شیوههای جالب دیگری به کار بردند . با این حال ، بسیاری از اندیشمندان در خود دوگانگی میبینند ؛ به دنبال یک اصل واحد هستند که در آن هر چیزی وجود دارد . دو مرحله گسترده وجود دارند که برای فردی باز هستند که با دوگانگی ذهن و ماده مواجه هستند و آن را رضایتبخش میدانند : او میتواند یا سعی کند نشان دهد که ماده به نوعی به ذهن کاهش مییابد ، یا بالعکس به دنبال کاهش ذهن است . اولی راهحل of ، دومین مورد مادیگرایی است . با این حال ، Idealism قبلا ً تحت درمان قرار گرفته و لازم نیست که دوباره به اینجا برویم . تنها یک نکته در مورد آن نیاز به تاکید دارد . همانطور که اشاره شد ، اشکال مختلفی از Idealism وجود دارد . در یک نسخه ، این فلسفه مدعی است که هیچ چیز به اندازه ماده وجود ندارد ؛ آنچه که انسان معمولی میخواهد چیزهای مادی باشد ، در نظر دقیقتر ، چیزی جز تجربه در ذهن نیست . هیچ چیز جز ذهن و محتوای آنها وجود ندارد ؛ یک دنیای مادی موجود مستقل بیش از یک توهم است . این دیدگاه برکلی بود .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر