یکشنبه ۱۴ بهمن ۹۷ ۱۵:۴۱ ۸۷۷ بازديد
با این حال , زمانی که مورخ مراحل مختلف حرکت یا فرآیند را بررسی میکند , یا زمانی که یک انسانشناس جنبههای مختلف زندگی یک جامعه را بررسی میکند , مادی که آنها با آن مواجه میشوند , صرفا ً به این دلیل مربوط میشود که ذهن , کار ذهن را نشان میدهد - البته , ذهن که در خلا کار میکند و با هوش بیشتر یا کمتر به موقعیتهای خاص واکنش نشان میدهد . در این شرایط تعجبآور نیست که ساختار مفهومی که توسط دانشجویان امور انسانی به کار گرفته میشود , از جهات مهم به طور عمیق با دانش آموزان طبیعت متفاوت است . در مورد اخیر , حروف ربط ثابت , مشاهده میشوند اما درک نشده اند ; در اولی , مردان نسبت به آنچه اتفاق میافتد یا کسب میکنند بینش دارند , زیرا میتوانند در ذهن خود تفکر پشت ماده را که مطالعه میکنند درک کنند .
همه اینها , یا باید , نسبتا ً بدون بحث باشند ; این موضوع , حقیقت را پشت ادعای ویلهلم دیلتای , فیلسوف و مورخ آلمانی , نشان میدهد که امور انسانی را می توان به وسیله آنچه او را " درک " نامید , درک کرد . اما البته این یک چیز است که باید این را بگوییم و به طور کلی استدلال کنیم که جهان بزرگ باید به گونهای تفسیر شود که در نظر گرفته شود . چیزی که باعث جذاب بودن برخی و کاملا ً نامحتمل برای دیگران میشود دقیقا ً این است که این ادعا عجیب و غریب میکند . همانطور که قبلا ً گفته شد , دنیای طبیعت برای هگل به یک شکل مستقل از ذهن است : بودن آن قطعا ً درک نمیشود . با این حال , مربوط به ذهن در هر نوع از موارد مهم است : در ایجاد محیطی که ذهن بتواند بر آن غلبه کند , در ایجاد یک مانع که ذهن بتواند بر آن فائق آید , در ارائه ذهن با چیزی به ظاهر بیگانه که در آن میتواند خود را تا جایی بیابد که طبیعت قابلدرک باشد . اگر از هگل میپرسیدند که چرا دنیای طبیعت وجود دارد , پاسخ او " به خاطر ذهن " خواهد بود . از آنجا که محیط اجتماعی انسان از طریق درک تفاوتهای خود از دیگران و وابستگی به دیگران , فرصتهایی را برای فرد فراهم میکند تا جهان طبیعت به فرصتهای مشابهی دست یابد . مردان با دگرگونی صحنه طبیعی , آن را خودشان میسازند . در نتیجه آنها میآیند تا بدانند چه میتوانند بکنند و در نتیجه چه هستند .
شاید مهمتر از آنکه در نگاه اول دیده شود . البته قبول آن به طور کلی آسانتر از پیروی از هگل است . با توجه به نظر ایدهآلیست , تنها یک توصیف واقعی از جهان وجود دارد , یعنی که از نظر جهانی بتن است . واقعیت یک سیستم مجزا مجزا است , که تمام قسمتهای آن با هم ارتباط تنگاتنگی دارند ; روح است که خود را در دنیای طبیعی و انسانی بیان میکند و در این کار به خود آگاهی مییابد . به عنوان مثال , هر حساب دیگری از این موضوع - برای مثال , که توسط دانشمند از نظر شبکه آبیاری آزموده شده - باید به صورت ناکافی برکنار شود . به نظر هیوم , اعتراض هیوم به اینکه یک تفاوت منطقی مطلق بین گزارهها و قضایا و وجود و گزارهها به وجود آمده وجود دارد , به تندی پاسخ میدهد که تمایز غیرقابل دفاع است . در سطح معینی , شاید حقایق به عنوان " حیوان وحشی " تلقی شوند . " حتی دانشمند , با این حال , هرگز اشتیاق خود برای درک آنها را ترک نمیکند - تنها به طور موقت است که او از نظر " منطق نهایی " صحبت میکند و این فیلسوف میداند که تقاضا برای گنجاندن همه دانش در یک سیستم تنها انکار نمیشود . این تقاضایی است که در صورت تمایل به پذیرش , در عمل هرگز برآورده نمیشود , اما با این حال , بی وقفه همیشه احساس میشود . این امر با شیفتگی خارقالعاده این نوع فلسفه عجیب اما شگفتانگیز نشان داده میشود .
منبع سایت بریتانیایی
همه اینها , یا باید , نسبتا ً بدون بحث باشند ; این موضوع , حقیقت را پشت ادعای ویلهلم دیلتای , فیلسوف و مورخ آلمانی , نشان میدهد که امور انسانی را می توان به وسیله آنچه او را " درک " نامید , درک کرد . اما البته این یک چیز است که باید این را بگوییم و به طور کلی استدلال کنیم که جهان بزرگ باید به گونهای تفسیر شود که در نظر گرفته شود . چیزی که باعث جذاب بودن برخی و کاملا ً نامحتمل برای دیگران میشود دقیقا ً این است که این ادعا عجیب و غریب میکند . همانطور که قبلا ً گفته شد , دنیای طبیعت برای هگل به یک شکل مستقل از ذهن است : بودن آن قطعا ً درک نمیشود . با این حال , مربوط به ذهن در هر نوع از موارد مهم است : در ایجاد محیطی که ذهن بتواند بر آن غلبه کند , در ایجاد یک مانع که ذهن بتواند بر آن فائق آید , در ارائه ذهن با چیزی به ظاهر بیگانه که در آن میتواند خود را تا جایی بیابد که طبیعت قابلدرک باشد . اگر از هگل میپرسیدند که چرا دنیای طبیعت وجود دارد , پاسخ او " به خاطر ذهن " خواهد بود . از آنجا که محیط اجتماعی انسان از طریق درک تفاوتهای خود از دیگران و وابستگی به دیگران , فرصتهایی را برای فرد فراهم میکند تا جهان طبیعت به فرصتهای مشابهی دست یابد . مردان با دگرگونی صحنه طبیعی , آن را خودشان میسازند . در نتیجه آنها میآیند تا بدانند چه میتوانند بکنند و در نتیجه چه هستند .
شاید مهمتر از آنکه در نگاه اول دیده شود . البته قبول آن به طور کلی آسانتر از پیروی از هگل است . با توجه به نظر ایدهآلیست , تنها یک توصیف واقعی از جهان وجود دارد , یعنی که از نظر جهانی بتن است . واقعیت یک سیستم مجزا مجزا است , که تمام قسمتهای آن با هم ارتباط تنگاتنگی دارند ; روح است که خود را در دنیای طبیعی و انسانی بیان میکند و در این کار به خود آگاهی مییابد . به عنوان مثال , هر حساب دیگری از این موضوع - برای مثال , که توسط دانشمند از نظر شبکه آبیاری آزموده شده - باید به صورت ناکافی برکنار شود . به نظر هیوم , اعتراض هیوم به اینکه یک تفاوت منطقی مطلق بین گزارهها و قضایا و وجود و گزارهها به وجود آمده وجود دارد , به تندی پاسخ میدهد که تمایز غیرقابل دفاع است . در سطح معینی , شاید حقایق به عنوان " حیوان وحشی " تلقی شوند . " حتی دانشمند , با این حال , هرگز اشتیاق خود برای درک آنها را ترک نمیکند - تنها به طور موقت است که او از نظر " منطق نهایی " صحبت میکند و این فیلسوف میداند که تقاضا برای گنجاندن همه دانش در یک سیستم تنها انکار نمیشود . این تقاضایی است که در صورت تمایل به پذیرش , در عمل هرگز برآورده نمیشود , اما با این حال , بی وقفه همیشه احساس میشود . این امر با شیفتگی خارقالعاده این نوع فلسفه عجیب اما شگفتانگیز نشان داده میشود .
منبع سایت بریتانیایی
- ۱ ۰
- ۰ نظر