یکشنبه ۱۴ بهمن ۹۷ ۱۵:۲۵ ۸۵۰ بازديد
وجود خدا
شاید مهمترین مساله در متافیزیک کلاسیک وجود خدا باشد . خداوند در این رابطه نام " هستی کامل " یا " the چیزها " است ؛ سوال این است که آیا لازم است وجود چنین موجودی و چیزهایی که ممکن است اشیا تجربه روزمره باشند را به رسمیت بشناسیم . تعدادی از بحثهای مشهور از زمان یونانیان به نفع این پایاننامه پیش رفتهاند که چنین بازشناسی لازم است . زیباترین و دقیقترین نظریات مربوط به سنت Anselm در قرن یازدهم بود ، کسی که گفت : " این چیزی بزرگتر از آنچه تصور میشود " باید در حقیقت وجود داشته باشد و نه در حقیقت ، چیزی بزرگتر از آنچه در واقع وجود دارد ، یعنی همان چیزی که در حقیقت وجود دارد . خداوند لزوما ً وجود دارد ، زیرا عقیده خداوند این است که هیچ چیز بزرگتر از آن نمیتوان تصور کرد . این استدلالی است که بعدها به عنوان اثبات هستیشناسی شناخته شد . برخی از عالمان الاهی پروتستان ، خواه در قرونوسطی و چه بعدا ً، میتوانستند این استدلال جسورانه را بپذیرند ( اگر چه دکارت ، اسپینوزا ، لایبنیتز و هگل همه آن را در اصل قبول داشتند ) ؛ اغلب ترجیح میدادند که دعوی خود را برای وجود خداوند بر premises که مدعی بودند تجربی باشند بر زمین بگذارند . بنابراین ، قدیس توماس آکویناس ، شاید موثرترین فیلسوف مدرسی ، در قرن سیزدهم استدلال کرد که برای توضیح دادن واقعیت حرکت در جهان باید فرض شود که چرا جهان منظم است و چرا همه چیز به طور هماهنگ با هم منطبق میشوند .
شاید دلیل اول باید با جزئیات بیشتر مورد بررسی قرار گیرد ، زیرا هر دوی آنها یک plausibility فوری دارند و بر پایه بسیاری از انواع مختلف سیستمهای متافیزیکی ( مثلا هگل ، مثلا ً هگل ، و همچنین that ) قرار دارد . این بحث با این بیانیه معصومانه آغاز میشود که چیزی مشروط وجود دارد ؛ ممکن است یک چیز خاص مانند خود ، یا جهان به طور کلی باشد ( در نتیجه ، توصیف مدرک به عنوان یک بوته یا " از احتمال وقوع جهان " ) . در توصیف خود یا جهان به عنوان مشروط ، تنها به این معنی است که تنها چیزی که در سوال وجود دارد تنها از طریق خودش وجود ندارد ؛ بلکه مدیون فعالیت برخی چیزهای دیگر است، زیرا یک فرد مدیون پدر و مادرش است . همه چیز به خودی خود کامل نیستند ؛ اگر قرار باشد توضیح داده شود ، هر یک از آنها خواستار وجود چیز دیگری هستند . بنابراین ، این حرکت از مشروط به بودن ضروری ساخته شدهاست ؛ احساس میشود که اشیا مشروط به هر ترتیب ، نمیتواند به طور پیوسته به چیزهای دیگر وابسته باشد ، اما باید یک دلیل اول را پیشفرض کرده و لزوما ً وجود داشته باشد. در هگل ، موجود بودن، یک چیز جداگانه نیست ، بلکه نظم و ترتیب اشیا است ؛ حقایق آزاد زندگی روزمره و حتی علم به یک سیستم گفته میشود که همه چیز را در آغوش میکشد و در آن همه چیز لزوما ً همان چیزی است که هست . با این حال ، اصل بحث علیرغم تغییر در نتیجه تغییر نکرده است .
منبع سایت بریتانیایی
شاید مهمترین مساله در متافیزیک کلاسیک وجود خدا باشد . خداوند در این رابطه نام " هستی کامل " یا " the چیزها " است ؛ سوال این است که آیا لازم است وجود چنین موجودی و چیزهایی که ممکن است اشیا تجربه روزمره باشند را به رسمیت بشناسیم . تعدادی از بحثهای مشهور از زمان یونانیان به نفع این پایاننامه پیش رفتهاند که چنین بازشناسی لازم است . زیباترین و دقیقترین نظریات مربوط به سنت Anselm در قرن یازدهم بود ، کسی که گفت : " این چیزی بزرگتر از آنچه تصور میشود " باید در حقیقت وجود داشته باشد و نه در حقیقت ، چیزی بزرگتر از آنچه در واقع وجود دارد ، یعنی همان چیزی که در حقیقت وجود دارد . خداوند لزوما ً وجود دارد ، زیرا عقیده خداوند این است که هیچ چیز بزرگتر از آن نمیتوان تصور کرد . این استدلالی است که بعدها به عنوان اثبات هستیشناسی شناخته شد . برخی از عالمان الاهی پروتستان ، خواه در قرونوسطی و چه بعدا ً، میتوانستند این استدلال جسورانه را بپذیرند ( اگر چه دکارت ، اسپینوزا ، لایبنیتز و هگل همه آن را در اصل قبول داشتند ) ؛ اغلب ترجیح میدادند که دعوی خود را برای وجود خداوند بر premises که مدعی بودند تجربی باشند بر زمین بگذارند . بنابراین ، قدیس توماس آکویناس ، شاید موثرترین فیلسوف مدرسی ، در قرن سیزدهم استدلال کرد که برای توضیح دادن واقعیت حرکت در جهان باید فرض شود که چرا جهان منظم است و چرا همه چیز به طور هماهنگ با هم منطبق میشوند .
شاید دلیل اول باید با جزئیات بیشتر مورد بررسی قرار گیرد ، زیرا هر دوی آنها یک plausibility فوری دارند و بر پایه بسیاری از انواع مختلف سیستمهای متافیزیکی ( مثلا هگل ، مثلا ً هگل ، و همچنین that ) قرار دارد . این بحث با این بیانیه معصومانه آغاز میشود که چیزی مشروط وجود دارد ؛ ممکن است یک چیز خاص مانند خود ، یا جهان به طور کلی باشد ( در نتیجه ، توصیف مدرک به عنوان یک بوته یا " از احتمال وقوع جهان " ) . در توصیف خود یا جهان به عنوان مشروط ، تنها به این معنی است که تنها چیزی که در سوال وجود دارد تنها از طریق خودش وجود ندارد ؛ بلکه مدیون فعالیت برخی چیزهای دیگر است، زیرا یک فرد مدیون پدر و مادرش است . همه چیز به خودی خود کامل نیستند ؛ اگر قرار باشد توضیح داده شود ، هر یک از آنها خواستار وجود چیز دیگری هستند . بنابراین ، این حرکت از مشروط به بودن ضروری ساخته شدهاست ؛ احساس میشود که اشیا مشروط به هر ترتیب ، نمیتواند به طور پیوسته به چیزهای دیگر وابسته باشد ، اما باید یک دلیل اول را پیشفرض کرده و لزوما ً وجود داشته باشد. در هگل ، موجود بودن، یک چیز جداگانه نیست ، بلکه نظم و ترتیب اشیا است ؛ حقایق آزاد زندگی روزمره و حتی علم به یک سیستم گفته میشود که همه چیز را در آغوش میکشد و در آن همه چیز لزوما ً همان چیزی است که هست . با این حال ، اصل بحث علیرغم تغییر در نتیجه تغییر نکرده است .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر