جمعه ۰۷ اردیبهشت ۰۳

اعمال

جامع ترین سایت روانشناسی

اعمال

۸۷۲ بازديد
در عین حال ، احساس دیگری می‌تواند منطقی باشد تا زمانی که کارکردی باشد . این امر در روان‌شناسی معاصر به چیزی تبدیل شده‌است که احساسات به همراه انسان‌ها تکامل‌یافته و بنابراین محصول انتخاب طبیعی هستند . با این حال ، این اتفاق نمی‌افتد که هر گونه احساس خاصی به صورت جداگانه برای آن انتخاب شود ، یا این احساسات هنوز در خدمت هستند، توابعی که ممکن است آن‌ها را در گذشته ارزشمند کرده باشند . خشم ممکن است محرک مفید پرخاشگری در دوران ماقبل تاریخ باشد ، اما می‌تواند زیان‌آور باشد و یا عموما ً در محیط شهری مدرن ناکارآمد باشد . علاوه بر این، احساسات ( یا احساسات خاص ) ممکن است محصول جانبی دیگر ویژگی‌های تکامل‌یافته باشند . با این حال ، به عنوان یک قاعده کلی ، احساسات نقش مهمی در زندگی شخصی و اجتماعی مردم ایفا می‌کنند . در حقیقت ، هیوم اصرار داشت که منطق به خودی خود هیچ انگیزه‌ای برای رفتار اخلاقی فراهم نمی‌کند ؛ تنها احساسات می‌توانند این کار را انجام دهند . علوم اعصاب مدرن به همین نتیجه رسیده‌اند .
در نهایت ، احساسات می‌تواند منطقی باشد به این معنا که می ‌توان از آن‌ها برای رسیدن به اهداف و آرمان‌های انسانی اساسی خاص استفاده کرد . عصبانی شدن ممکن است گامی مهم در ترغیب فرد به مقابله با موانع و غلبه بر آن‌ها باشد . عاشق شدن ممکن است گامی مهم در توسعه ظرفیت برای تشکیل و حفظ روابط نزدیک باشد . به همین دلیل ، عصبانی شدن از یک رئیس ممکن است به طور کامل توجیه شود ، اما هنوز غیرمنطقی است چون این کار اهداف شغلی فرد را درگیر می‌کند . یک راهب بودایی ممکن است به طور کامل در حسود بودن به یک راهب توجیه شود ، اما با این حال حسادت او ، تا جایی که با تصور خود از خود به عنوان یک بودایی ناسازگار است ، غیرمنطقی است . در این حالت ، احساسات هم ذات یک زندگی خوب و هم اهداف آن را فراهم می‌کنند . در یک روش مشابه ، فیلسوف فرانسوی اگزیستانسیالیسم ژان‌پل سارتر ( ۱۹۰۵ - ۱۹۸۰ ) استدلال کرد که احساسات استراتژی هستند . افراد از آن‌ها برای دستکاری کردن دیگران و مهم‌تر از آن استفاده می‌کنند تا خودشان را به شیوه‌های تفکر و عمل در راستای اهداف و تصویر خود هدایت کنند .
از آنجا که احساسات ، محصول نه تنها فرهنگ بلکه از رفتار و نگرش‌های یک فرد در طول زمان هستند ، فرد تا حدودی مسئولیت آن‌ها را بر عهده می‌گیرد . احساسات می‌توانند به طور آگاهانه توسط آموزش دادن خود به واکنش بیشتر یا کم‌تر - یا بیشتر از یک نوع احساس و یا کم‌تر از یک نوع احساس و یا کم‌تر - در شرایط خاص ، توسعه‌یافته یا دلسرد شوند . برای ارسطو این نوع آموزش بخشی از فرآیند ایجاد یک شخصیت اخلاقی خوب در خود است . داشتن احساسات درست در مقادیر مناسب و در شرایط درست ، همان طور که استدلال می‌کند ، جوهر فضیلت و کلید شکوفایی انسان است .
احساس و رفتار
به منظور انجام رفتار صحیح - یعنی درست در ارتباط با زنده ماندن فرد - انسان‌ها انگیزه ، امیال ، و احساسات و توانایی به یاد آوردن و یادگیری را ایجاد کرده‌اند . این ویژگی‌های اساسی زندگی بستگی به کل مغز دارند، با این حال ، یک بخش از مغز وجود دارد که متابولیسم ، رشد ، تمایز جنسی را سازمان دهی می‌کند و نیازها و محرک لازم برای رسیدن به این جنبه‌های زندگی را سازماندهی می‌کند . این هیپوتالاموس و منطقه‌ای در مقابل آن شامل مناطق septal و preoptic است . این جنبه اساسی زندگی می‌تواند به منطقه کوچکی از مغز بستگی داشته باشد که در دهه ۱۹۲۰ توسط the سوییسی به نام والتر رادولف Hess ساخته شد . هس electrodes در هیپوتالاموس و در هسته septal و preoptic گربه‌ها را تحریک کرد ، آن‌ها را تحریک کرد و رفتار حیوانات را مشاهده کرد . در نهایت ، او با استفاده از این الکترودها ، آسیب‌های دقیقه‌ای به دست آورد و بار دیگر اثرات رفتاری را مشاهده کرد . او با این تکنیک ، نشان داد که انواع خاصی از رفتار اساسا ً توسط تعداد کمی از نورون‌ها در این مناطق از مغز سازماندهی شده‌اند . بعدا ً، von پس از قرار دادن حیوانات در شرایط معنی‌دار بیولوژیکی ، الکترودها را با کنترل از راه دور تحریک کرد .
منبع سایت بریتانیایی
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.