یکشنبه ۱۶ دی ۹۷ ۰۰:۳۵ ۸۷۶ بازديد
اومانیسم
انسانگرایی , انسانگرایی و انسانگرایی از جمله روانشناسی مرتبط با رویکردی هستند که کل فرد و منحصر به فرد هر فرد را مورد مطالعه قرار میدهد . اساسا ً این اصطلاحات به همین رویکرد در روانشناسی اشاره دارند .
رویکرد انسانگرایی در روانشناسی به عنوان یک شورش علیه چیزی که برخی روانشناسان آن را محدودیتهای روانشناسی رفتاری و روان پویشی میدانستند , توسعه یافت . پس از روانکاوی و رفتارگرایی , رویکرد انسانی به " نیروی سوم " در روانشناسی گفته میشود .
اومانیسم فرضیات دیدگاه رفتاری را رد کرد که به صورت قطعی شناخته میشود , بر تقویت رفتار محرک - واکنش تمرکز کرده و به شدت به تحقیقات حیوانات وابسته است .
روانشناسی انسان گرایانه نیز رویکرد روان پویشی را رد کرد چرا که به طور قطعی , با نیروهای غیر منطقی و غریزی , تعیینکننده تفکر و رفتار انسانی است . هم رفتارگرایی و هم روانکاوی توسط روانشناسان انسانی مورد توجه قرار گرفتهاند .
روانشناسی انسانگرایی نفوذ خود را در سراسر جهان و دهه ۱۹۷۰ گسترش داد . تاثیر آن را میتوان برحسب سه حوزه اصلی درک کرد :
این کتاب مجموعهای جدید از ارزشها را برای نزدیک شدن به درک طبیعت انسان و شرایط انسانی ارائه کرد .
در این مقاله یک افق گسترده از روشهای تحقیق در مطالعه رفتار انسان ارائه شدهاست .
این روش طیف وسیعی از روشهای موثرتر در کار حرفهای رواندرمانی را ارائه میکند .
مفروضات اساسی
روانشناسی انسانگرایی با فرضیاتی که مردم آزاد دارند آغاز میشود :
بنگاه شخصی عبارت انسانی از ورزش آزاد است . عاملیت شخصی به انتخابهایی است که در زندگی انجام میدهیم , مسیرهایی که به پایین و پیامدهای آنها میرسیم .
مردم اساسا ً خوب هستند و نیاز ذاتی دارند که خود و دنیا را بهتر کنند :
رویکرد انسان گرایانه بر ارزش فردی فرد , مرکزیت ارزشهای انسانی و طبیعت فعال و فعال انسانها تاکید دارد .
این رویکرد خوش بین است و بر روی ظرفیت انسانی اصیل برای غلبه بر دشواری , درد و ناامیدی تمرکز دارد .
افراد برای خودشکوفایی تحریک میشوند :
خودشکوفایی شامل رشد روانی , رضایت و رضایت در زندگی است .
هم راجرز و هم مازلو رشد شخصی و تحقق زندگی را یک انگیزه اولیه انسانی میدانستند . این بدین معنی است که هر فرد به روشهای مختلف به دنبال رشد روانی و افزایش مداوم خود است .
با این حال , راجرز و مازلو هر دو روش متفاوتی برای تحقق خودشکوفایی را توضیح میدهند .
تجربیات ذهنی و آگاهانه فرد از همه مهمتر است :
روان شناسان انسانی استدلال میکنند که واقعیت عینی از درک و درک ذهنی فرد از جهان مهمتر است .
گاهی رویکرد انسانی , پدیدارشناسی نامیده میشود . این بدین معنی است که شخصیت از دیدگاه تجربه ذهنی فرد مورد مطالعه قرار میگیرد .
برای راجرز , تمرکز روانشناسی رفتار نیست ( اسکینر ) , ناخود آگاه ( فروید ) , تفکر یا مغز انسان , اما چگونه افراد وقایع را درک و تفسیر میکنند. بنابراین راجرز مهم است زیرا روانشناسی را به سمت مطالعه نفس هدایت میکند .
انسانگرایی روش علمی را رد میکند :
راجرز و مازلو برای بررسی رفتار انسان و حیوان , ارزش کمی در روانشناسی علمی گذاشتند .
انسانگرایی روش علمی مثل آزمایشها را رد میکند و به طور معمول از روشهای تحقیق کیفی استفاده میکند . برای مثال , حسابهای دفتر خاطرات , پرسشنامههای باز , مصاحبههای بدون ساختار و مشاهدات بدون ساختار .
تحقیقات کیفی برای مطالعات در سطح فردی مفید است و در عمق , روشهایی که مردم فکر میکنند یا احساس میکنند ( مطالعات موردی ) .
راه واقعا ً درک دیگران این است که بنشیند و با آنها صحبت کند, تجربیات خود را به اشتراک بگذارد و به احساسات آنها باز شود .
منبع سایت روانشناسی ساده
انسانگرایی , انسانگرایی و انسانگرایی از جمله روانشناسی مرتبط با رویکردی هستند که کل فرد و منحصر به فرد هر فرد را مورد مطالعه قرار میدهد . اساسا ً این اصطلاحات به همین رویکرد در روانشناسی اشاره دارند .
رویکرد انسانگرایی در روانشناسی به عنوان یک شورش علیه چیزی که برخی روانشناسان آن را محدودیتهای روانشناسی رفتاری و روان پویشی میدانستند , توسعه یافت . پس از روانکاوی و رفتارگرایی , رویکرد انسانی به " نیروی سوم " در روانشناسی گفته میشود .
اومانیسم فرضیات دیدگاه رفتاری را رد کرد که به صورت قطعی شناخته میشود , بر تقویت رفتار محرک - واکنش تمرکز کرده و به شدت به تحقیقات حیوانات وابسته است .
روانشناسی انسان گرایانه نیز رویکرد روان پویشی را رد کرد چرا که به طور قطعی , با نیروهای غیر منطقی و غریزی , تعیینکننده تفکر و رفتار انسانی است . هم رفتارگرایی و هم روانکاوی توسط روانشناسان انسانی مورد توجه قرار گرفتهاند .
روانشناسی انسانگرایی نفوذ خود را در سراسر جهان و دهه ۱۹۷۰ گسترش داد . تاثیر آن را میتوان برحسب سه حوزه اصلی درک کرد :
این کتاب مجموعهای جدید از ارزشها را برای نزدیک شدن به درک طبیعت انسان و شرایط انسانی ارائه کرد .
در این مقاله یک افق گسترده از روشهای تحقیق در مطالعه رفتار انسان ارائه شدهاست .
این روش طیف وسیعی از روشهای موثرتر در کار حرفهای رواندرمانی را ارائه میکند .
مفروضات اساسی
روانشناسی انسانگرایی با فرضیاتی که مردم آزاد دارند آغاز میشود :
بنگاه شخصی عبارت انسانی از ورزش آزاد است . عاملیت شخصی به انتخابهایی است که در زندگی انجام میدهیم , مسیرهایی که به پایین و پیامدهای آنها میرسیم .
مردم اساسا ً خوب هستند و نیاز ذاتی دارند که خود و دنیا را بهتر کنند :
رویکرد انسان گرایانه بر ارزش فردی فرد , مرکزیت ارزشهای انسانی و طبیعت فعال و فعال انسانها تاکید دارد .
این رویکرد خوش بین است و بر روی ظرفیت انسانی اصیل برای غلبه بر دشواری , درد و ناامیدی تمرکز دارد .
افراد برای خودشکوفایی تحریک میشوند :
خودشکوفایی شامل رشد روانی , رضایت و رضایت در زندگی است .
هم راجرز و هم مازلو رشد شخصی و تحقق زندگی را یک انگیزه اولیه انسانی میدانستند . این بدین معنی است که هر فرد به روشهای مختلف به دنبال رشد روانی و افزایش مداوم خود است .
با این حال , راجرز و مازلو هر دو روش متفاوتی برای تحقق خودشکوفایی را توضیح میدهند .
تجربیات ذهنی و آگاهانه فرد از همه مهمتر است :
روان شناسان انسانی استدلال میکنند که واقعیت عینی از درک و درک ذهنی فرد از جهان مهمتر است .
گاهی رویکرد انسانی , پدیدارشناسی نامیده میشود . این بدین معنی است که شخصیت از دیدگاه تجربه ذهنی فرد مورد مطالعه قرار میگیرد .
برای راجرز , تمرکز روانشناسی رفتار نیست ( اسکینر ) , ناخود آگاه ( فروید ) , تفکر یا مغز انسان , اما چگونه افراد وقایع را درک و تفسیر میکنند. بنابراین راجرز مهم است زیرا روانشناسی را به سمت مطالعه نفس هدایت میکند .
انسانگرایی روش علمی را رد میکند :
راجرز و مازلو برای بررسی رفتار انسان و حیوان , ارزش کمی در روانشناسی علمی گذاشتند .
انسانگرایی روش علمی مثل آزمایشها را رد میکند و به طور معمول از روشهای تحقیق کیفی استفاده میکند . برای مثال , حسابهای دفتر خاطرات , پرسشنامههای باز , مصاحبههای بدون ساختار و مشاهدات بدون ساختار .
تحقیقات کیفی برای مطالعات در سطح فردی مفید است و در عمق , روشهایی که مردم فکر میکنند یا احساس میکنند ( مطالعات موردی ) .
راه واقعا ً درک دیگران این است که بنشیند و با آنها صحبت کند, تجربیات خود را به اشتراک بگذارد و به احساسات آنها باز شود .
منبع سایت روانشناسی ساده
- ۰ ۰
- ۰ نظر