دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۴:۵۲ ۸۱۷ بازديد
اگرچه پرسشهای فلسفی در مورد آنچه که ممکن است و یا ضروری و یا ضروری است ، برخلاف آنچه که به سادگی وجود دارد ، این نیست که بگوییم آنچه که هست - یعنی ، یافتههای مشروط علوم تجربی - از همه مهمتر مربوط به گمانهزنی فلسفی در مورد ذهن یا هر موضوع دیگری نیست . در حقیقت بسیاری از فلاسفه بر این باورند که تحقیقات پزشکی میتواند ماهیت یا " طبیعت " بسیاری از بیماریها را آشکار کند ( برای مثال ، فلجاطفال شامل حضور فعال یک ویروس خاص است ) و یا این که شیمی میتواند ماهیت بسیاری از مواد را آشکار کند ( به عنوان مثال آب H۲O نشان داده میشود ) . با این حال ، برخلاف موارد بیماریها و مواد ، سوالاتی در مورد ماهیت تفکر به نظر نمیرسد که توسط تحقیقات تجربی به تنهایی جوابگو باشند . در هر حال ، هیچ محقق تجربی قادر به پاسخگویی به آنها برای رضایت از افراد کافی نیست . بنابراین ، مسائل ، دستکم تا حدی ، به فلسفه کاهش مییابند .
یکی از دلایلی که پاسخ به این پرسشها دشوار است این است که unclarity اساسی ، هم در درک مشترک و هم در روانشناسی نظری ، در مورد چگونگی عینی بودن پدیده ذهن وجود دارد . برای مثال ، Sensations اساسا ً شخصی و شخصی به نظر میرسد ، نه باز در معرض دید عموم ، بازرسی هدف مورد نیاز از موضوع اصلی علم جدی . چطور ممکن است بتوان فهمید که افکار و احساسات شخصی دیگران واقعا ً چیست ؟ به نظر میرسد که هر فرد در یک موقعیت خاص خاص " با توجه به افکار و احساسات خودش باشد ، موقعیتی که هیچکس دیگری نمیتواند آن را اشغال کند .
برای بسیاری از مردم ، این ذهنیت در ارتباط با مسائل معنا و معنا و نیز سبک توضیح و درک زندگی و عمل انسان است که هم ضروری و هم از همه مهمتر متمایز از انواع توضیحات و ویژگیهای درک علوم طبیعی است . برای مثال ، برای توضیح حرکت جزر و مد ، یک فیزیکدان ممکن است به تعمیم ساده درباره همبستگی بین حرکت جزر و مد و نزدیکی ماه به زمین ، متوسل شود . یا دقیقتر بگویم ، او ممکن است به قوانین عمومی متوسل شود - به عنوان مثال آنهایی که در مورد جاذبه جهانی هستند. اما به منظور توضیح اینکه چرا یک نفر در حال نوشتن یک رمان است ، کافی نیست که توجه کنیم که نوشتن او با رویدادهای دیگر در محیط فیزیکی او ارتباط دارد ( به طور مثال ، او تمایل دارد که در طلوع آفتاب نوشتن را شروع کند ) و یا حتی با حالتهای خاص neurochemical در مغزش مرتبط باشد . همچنین هیچ "قانون " فیزیکی در مورد رفتار نویسندگی وجود ندارد که توضیح علمی putatively از نوشتههای او میتواند به آن متوسل شود. در عوض ، فرد باید دلایل فرد برای نوشتن را درک کند ، چه چیزی برای او نوشته شده، یا نقشی که در زندگی او ایفا میکند . بسیاری از مردم فکر کردهاند که این نوع درک را میتوان تنها با " قرار دادن فرد در کفشهایش " به دست آورد . دیگران فکر میکنند که این نوع درک به قضاوت فرد براساس هنجارهای خاص عقلانیت نیاز دارد که بخشی از علم طبیعی نیستند . جامعهشناس آلمانی مکس وبر ( ۱۸۶۴ - ۱۹۲۰ ) و دیگران بر اولین مفهوم ، تشخیص همدلی همدلانه ( شهود انتزاعی ) ، که به عنوان نوعی از علوم طبیعی و انسانی ، از نوع توضیح علمی ( Erklaren ) که توسط علوم طبیعی تامین میشود ، تاکید کردهاند . مفهوم دوم به طور فزایندهای در فلسفه تحلیلی معاصر تاثیرگذار است - به عنوان مثال ، در کار فیلسوفان آمریکایی ، دونالد داویدسون ( ۱۹۱۷ - ۲۰۰۳ ) و دنیل Dennett .
تمایز و تمایز
برخی از مقولههای متافیزیکی اصلی
پدیدههای ذهنی در انواع گستردهای از دستههای اصلی که توسط پدیدههایی در بسیاری از حوزههای دیگر نمایش داده میشوند ، ظاهر میشوند ، و اغلب به شدت مهم است که در نظر داشته باشیم که کدام مقوله مورد بحث قرار میگیرد . ارائه تعاریف این مقولات اصلی وظیفه متافیزیک به طور کلی است و در اینجا انجام نخواهد شد . چند مثال گویا در زیر آورده شدهاست :
منبع سایت بریتانیایی
یکی از دلایلی که پاسخ به این پرسشها دشوار است این است که unclarity اساسی ، هم در درک مشترک و هم در روانشناسی نظری ، در مورد چگونگی عینی بودن پدیده ذهن وجود دارد . برای مثال ، Sensations اساسا ً شخصی و شخصی به نظر میرسد ، نه باز در معرض دید عموم ، بازرسی هدف مورد نیاز از موضوع اصلی علم جدی . چطور ممکن است بتوان فهمید که افکار و احساسات شخصی دیگران واقعا ً چیست ؟ به نظر میرسد که هر فرد در یک موقعیت خاص خاص " با توجه به افکار و احساسات خودش باشد ، موقعیتی که هیچکس دیگری نمیتواند آن را اشغال کند .
برای بسیاری از مردم ، این ذهنیت در ارتباط با مسائل معنا و معنا و نیز سبک توضیح و درک زندگی و عمل انسان است که هم ضروری و هم از همه مهمتر متمایز از انواع توضیحات و ویژگیهای درک علوم طبیعی است . برای مثال ، برای توضیح حرکت جزر و مد ، یک فیزیکدان ممکن است به تعمیم ساده درباره همبستگی بین حرکت جزر و مد و نزدیکی ماه به زمین ، متوسل شود . یا دقیقتر بگویم ، او ممکن است به قوانین عمومی متوسل شود - به عنوان مثال آنهایی که در مورد جاذبه جهانی هستند. اما به منظور توضیح اینکه چرا یک نفر در حال نوشتن یک رمان است ، کافی نیست که توجه کنیم که نوشتن او با رویدادهای دیگر در محیط فیزیکی او ارتباط دارد ( به طور مثال ، او تمایل دارد که در طلوع آفتاب نوشتن را شروع کند ) و یا حتی با حالتهای خاص neurochemical در مغزش مرتبط باشد . همچنین هیچ "قانون " فیزیکی در مورد رفتار نویسندگی وجود ندارد که توضیح علمی putatively از نوشتههای او میتواند به آن متوسل شود. در عوض ، فرد باید دلایل فرد برای نوشتن را درک کند ، چه چیزی برای او نوشته شده، یا نقشی که در زندگی او ایفا میکند . بسیاری از مردم فکر کردهاند که این نوع درک را میتوان تنها با " قرار دادن فرد در کفشهایش " به دست آورد . دیگران فکر میکنند که این نوع درک به قضاوت فرد براساس هنجارهای خاص عقلانیت نیاز دارد که بخشی از علم طبیعی نیستند . جامعهشناس آلمانی مکس وبر ( ۱۸۶۴ - ۱۹۲۰ ) و دیگران بر اولین مفهوم ، تشخیص همدلی همدلانه ( شهود انتزاعی ) ، که به عنوان نوعی از علوم طبیعی و انسانی ، از نوع توضیح علمی ( Erklaren ) که توسط علوم طبیعی تامین میشود ، تاکید کردهاند . مفهوم دوم به طور فزایندهای در فلسفه تحلیلی معاصر تاثیرگذار است - به عنوان مثال ، در کار فیلسوفان آمریکایی ، دونالد داویدسون ( ۱۹۱۷ - ۲۰۰۳ ) و دنیل Dennett .
تمایز و تمایز
برخی از مقولههای متافیزیکی اصلی
پدیدههای ذهنی در انواع گستردهای از دستههای اصلی که توسط پدیدههایی در بسیاری از حوزههای دیگر نمایش داده میشوند ، ظاهر میشوند ، و اغلب به شدت مهم است که در نظر داشته باشیم که کدام مقوله مورد بحث قرار میگیرد . ارائه تعاریف این مقولات اصلی وظیفه متافیزیک به طور کلی است و در اینجا انجام نخواهد شد . چند مثال گویا در زیر آورده شدهاست :
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر