دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۳:۲۶ ۸۶۲ بازديد
با این حال ، به یک روش دیگر ، ضرورت اصول صرفا ً مشروط است ، چرا که روشهای دیگر تفسیر این دادهها را میتوان درک کرد ، و پذیرفته شد که شرایط وجود دارد ، با این حال مشخص کردن دقیق ، که در آن باید موافقت شود که آنها درخواست نمیکنند .
یک شکل منطقی از استدلالات متافیزیکی
همچنین این سوال وجود دارد که آیا استدلالهای متافیزیکی استقرایی یا استقرایی هستند یا اینکه آیا آنها فرم منطقی خاصی برای خود دارند یا نه . واضح است که استدلال متافیزیکی بسیاری وجود دارد ، و یا به نظر میرسد که در مفهوم دقیق ، که گفته میشود شکل آن قیاسی است ، استدلال میکند . بحثهایی مانند اولین دلیل برای وجود خدا ، تظاهرات هستند ؛ نماهای آنها معتقدند که هر کس که خود را متعهد به حقیقت دربار میکند به طور منطقی به حقیقت نتایج متعهد است . این ادعا میتواند تحمل کند، حتی اگر معلوم شود که پروژه دارای نتایج متافیزیکی در روش هندسی است ، یک اشتباه است . ممکن است غیر ممکن باشد که متافیزیک را در ریاضی مدل کنیم ، اما آن استدلالهای متافیزیکی خاص را هر کلمه قیاسی کمتر نمیکند .
با توجه به بحثهای استقرایی ، یافتن یک metaphysician متضاد ، به عنوان مثال ، تاریخنویسان به طور منظم انجام میدهند ، که p درست است و q حقیقت دارد و بنابراین میتوان نتیجه گرفت که r درست است . ارزیابی احتمال در پرتو حقایق تثبیتشده بیش از حد برای ذهن متافیزیکی مورد احتیاط است . با این حال ، انکار این که metaphysicians با حقایق درگیر هستند ، اشتباه است . هدف آنها ارایه یک حساب منطقی از آنچه وجود دارد و چه بدست آوردن است ، و برای این منظور توجه به حقیقت بدیهی است . این امر در تفکر متافیزیکی در دو مرحله شکل میگیرد . اول ، در ابتدا ، هنگامی که the نگران تدوین پایاننامه اصلی خود است ، در اینجا یک حرکت از آنچه در یک حوزه محدود ( حوزه فیزیک ، برای مثال ) به چیزی که فرض میشود به طور کلی انجام شود وجود دارد ، حرکتی که تنها در صورتی امکان پذیر است که نظریه پردازان به موضوع مورد نظر علاقهمند باشند . برای رسیدن به موقعیت خود ، metaphysician باید از آنچه در خارج از متافیزیک اتفاق میافتد برون یابی کند ، و این به این معنی است که او باید به پیشرفتهای چشمگیری در حداقل برخی از زمینههای اصلی یادگیری و حوزههای فعالیت عملی حساس باشد . اما او به این دانش اضافی فلسفی برای هدف دوم نیز نیاز دارد : در برآورد موفقیت نظریههای خودش . در اصل ، او باید نشان دهد که تفسیر او از تجربه حقایق را به روشی مناسب پوشش میدهد ، و برای این منظور ، چیزی که متخصصان در حوزههای مختلف از آن استفاده میکنند از اهمیت حیاتی برخوردار است . متافیزیک یک علم تجربی نیست - عنصر گمانهزنی که شامل آن میشود بیش از حد قوی است - اما the نمیتواند بیش از آنچه که دانشمند میتواند نسبت به حقایق برتری داشته باشد . حداقل او باید پدیدههایی را توضیح دهد که به نظر میرسد در مقابل پایاننامه او شمارش شدهاند یا نشان میدهند که چگونه ممکن است توضیح داده شوند . اینکه او توضیح دهد یا توضیح دهد ، باید بداند که پدیدههای اصلی چه هستند .
در نهایت ، گاهی اوقات گفته میشود که متافیزیک میتواند از شکلی از استدلال استفاده کند که نه قیاسی و نه قیاسی است ؛ یک استدلال متعالی باید از حقیقت به تنها شرط ممکن آن ادامه دهد . یک استدلال متعالی صرفا ً یک شکل کسر است ، با الگوی معمول : تنها در صورتی که p = q باشد ؛ بنابراین ، p درست است . همانطور که این شکل از بحث در فلسفه ، منافع و دشواری ، در حرکت از محل به نتیجهگیری میرسد ، که کاملا ً روتین است ، اما در تنظیمات اصلی - در انواع چیزهایی که به عنوان نقاط شروع بکار گرفته میشوند . در مورد کانت ، چنین چیزهایی به عنوان امکان دانش ریاضی خالص ، امکان ایجاد صورتهای واقعی واقعی ، این واقعیت که یک سیستم واحد از زمان وجود دارد ، بود .
منبع سایت بریتانیایی
یک شکل منطقی از استدلالات متافیزیکی
همچنین این سوال وجود دارد که آیا استدلالهای متافیزیکی استقرایی یا استقرایی هستند یا اینکه آیا آنها فرم منطقی خاصی برای خود دارند یا نه . واضح است که استدلال متافیزیکی بسیاری وجود دارد ، و یا به نظر میرسد که در مفهوم دقیق ، که گفته میشود شکل آن قیاسی است ، استدلال میکند . بحثهایی مانند اولین دلیل برای وجود خدا ، تظاهرات هستند ؛ نماهای آنها معتقدند که هر کس که خود را متعهد به حقیقت دربار میکند به طور منطقی به حقیقت نتایج متعهد است . این ادعا میتواند تحمل کند، حتی اگر معلوم شود که پروژه دارای نتایج متافیزیکی در روش هندسی است ، یک اشتباه است . ممکن است غیر ممکن باشد که متافیزیک را در ریاضی مدل کنیم ، اما آن استدلالهای متافیزیکی خاص را هر کلمه قیاسی کمتر نمیکند .
با توجه به بحثهای استقرایی ، یافتن یک metaphysician متضاد ، به عنوان مثال ، تاریخنویسان به طور منظم انجام میدهند ، که p درست است و q حقیقت دارد و بنابراین میتوان نتیجه گرفت که r درست است . ارزیابی احتمال در پرتو حقایق تثبیتشده بیش از حد برای ذهن متافیزیکی مورد احتیاط است . با این حال ، انکار این که metaphysicians با حقایق درگیر هستند ، اشتباه است . هدف آنها ارایه یک حساب منطقی از آنچه وجود دارد و چه بدست آوردن است ، و برای این منظور توجه به حقیقت بدیهی است . این امر در تفکر متافیزیکی در دو مرحله شکل میگیرد . اول ، در ابتدا ، هنگامی که the نگران تدوین پایاننامه اصلی خود است ، در اینجا یک حرکت از آنچه در یک حوزه محدود ( حوزه فیزیک ، برای مثال ) به چیزی که فرض میشود به طور کلی انجام شود وجود دارد ، حرکتی که تنها در صورتی امکان پذیر است که نظریه پردازان به موضوع مورد نظر علاقهمند باشند . برای رسیدن به موقعیت خود ، metaphysician باید از آنچه در خارج از متافیزیک اتفاق میافتد برون یابی کند ، و این به این معنی است که او باید به پیشرفتهای چشمگیری در حداقل برخی از زمینههای اصلی یادگیری و حوزههای فعالیت عملی حساس باشد . اما او به این دانش اضافی فلسفی برای هدف دوم نیز نیاز دارد : در برآورد موفقیت نظریههای خودش . در اصل ، او باید نشان دهد که تفسیر او از تجربه حقایق را به روشی مناسب پوشش میدهد ، و برای این منظور ، چیزی که متخصصان در حوزههای مختلف از آن استفاده میکنند از اهمیت حیاتی برخوردار است . متافیزیک یک علم تجربی نیست - عنصر گمانهزنی که شامل آن میشود بیش از حد قوی است - اما the نمیتواند بیش از آنچه که دانشمند میتواند نسبت به حقایق برتری داشته باشد . حداقل او باید پدیدههایی را توضیح دهد که به نظر میرسد در مقابل پایاننامه او شمارش شدهاند یا نشان میدهند که چگونه ممکن است توضیح داده شوند . اینکه او توضیح دهد یا توضیح دهد ، باید بداند که پدیدههای اصلی چه هستند .
در نهایت ، گاهی اوقات گفته میشود که متافیزیک میتواند از شکلی از استدلال استفاده کند که نه قیاسی و نه قیاسی است ؛ یک استدلال متعالی باید از حقیقت به تنها شرط ممکن آن ادامه دهد . یک استدلال متعالی صرفا ً یک شکل کسر است ، با الگوی معمول : تنها در صورتی که p = q باشد ؛ بنابراین ، p درست است . همانطور که این شکل از بحث در فلسفه ، منافع و دشواری ، در حرکت از محل به نتیجهگیری میرسد ، که کاملا ً روتین است ، اما در تنظیمات اصلی - در انواع چیزهایی که به عنوان نقاط شروع بکار گرفته میشوند . در مورد کانت ، چنین چیزهایی به عنوان امکان دانش ریاضی خالص ، امکان ایجاد صورتهای واقعی واقعی ، این واقعیت که یک سیستم واحد از زمان وجود دارد ، بود .
منبع سایت بریتانیایی
- ۱ ۰
- ۰ نظر