دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۴:۳۳ ۸۹۱ بازديد
بیش از هر نظر دیگری ، این امر باعث شد که نظریهپردازان یاد شده به اهمیت تفاوتهای فردی و تفاوتهای بین گونهها در یادگیری نگاه کنند .
پاسخ نمادین ضمنی به محرکها که یا درونی هستند ( ناشی از درون ) یا بیرونی ( ناشی از محیط ) . تفکر ، یا تفکر ، میانجی گری بین فعالیت درونی و محرکهای خارجی تلقی میشود .
در زبان روزمره ، واژه تفکر چندین فعالیت روانشناسی متمایز را پوشش میدهد . بعضی اوقات a برای " تمایل به باور داشتن " ، به ویژه با کمتر از اعتماد کامل ( " من فکر میکنم که باران میبارد ، اما مطمئن نیستم " ) . گاهی اوقات نشاندهنده درجه توجه ( " من آن را بدون تفکر انجام دادم ) یا هر چیزی که در خودآگاه است ، به خصوص اگر به چیزی خارج از محیط اطراف اشاره کند ( " باعث شد به مادربزرگم فکر کنم " ) . روانشناسان بر روی تفکر به عنوان یک تلاش عقلانی متمرکز شدهاند که هدف از آن یافتن پاسخ به پرسش یا راهحل یک مشکل عملی است.
روانشناسی فرآیندهای تفکر خود را با فعالیتهایی مانند آنچه معمولا ً به مخترع ، ریاضیدان ، یا بازیکن شطرنج نسبت داده میشود ، اما روان شناسان براساس هر تعریف و یا مشخصه تفکر ، حل نکرده اند . برای برخی ، اصلاح " ساختارهای شناختی " ( به عنوان مثال ، نمایش ادراکی از جهان یا بخشهایی از جهان ) ، در حالی که دیگران آن را به عنوان رفتار حل مساله داخلی مورد توجه قرار میدهند .
با این حال ، مفهوم موقتی دیگری از تفکر ، عبارت را به هر سلسله واکنشهای نمادین ضمنی ( یعنی اتفاقات درون یک ارگانیسم انسان که میتواند برای نمایش رویدادهای غایب بکار رود ) اعمال میکند . اگر چنین دنبالهای به دنبال راهحل یک مشکل خاص باشد و معیار استدلال را برآورده کند ، به آن تفکر هدایت میشود . استدلال یک فرآیند تقسیم کردن نتایج دو یا چند تجربه یادگیری قبلی متمایز برای تولید الگوی جدید رفتار است . این تفکر به کارگردانی با توالیهای نمادین دیگر که نقشهای متفاوتی دارند ، مانند یادآوری ساده ( تفکر mnemonic ) زنجیرهای از رویدادهای گذشته .
به لحاظ تاریخی ، تفکر با تجربیات آگاهانه مرتبط بود ، اما به عنوان مطالعه علمی رفتار ( به عنوان مثال ، behaviourism ) در روانشناسی توسعه یافت ؛ فرآیندهای فکری به عنوان یک منبع دادهها آشکار شدند ؛ فرآیندهای تفکر از آن زمان به عنوان متغیرهای دخالت یا سازههای با خواصی رفتار شدهاند که باید از روابط بین دو مجموعه از رویدادهای قابلمشاهده استنباط شود . این رویدادها ورودیهای ( محرک ، حال و گذشته ) و خروجیهای ( پاسخها ، از جمله حرکات بدن و گفتار ) هستند . برای بسیاری از روانشناسان ، این متغیرها به عنوان کمک به ایجاد حس شبکه بسیار پیچیده ارتباطات بین شرایط و پاسخهای محرک عمل میکنند ، و این تجزیه و تحلیل که در غیر این صورت به شدت دست و پا گیر خواهد بود . سایرین نگران شناسایی ساختارهای شناختی ( یا ذهنی ) هستند که آگاهانه یا ناخودآگاه رفتار قابلمشاهده انسانی را هدایت میکنند.
تحولات در مطالعه اندیشه
عناصر تفکر
استفاده برجسته از کلمات در تفکر ( " گفتار خاموش " ) این باور را به خصوص در میان روانشناسان و روان شناسان neobehaviourist تشویق میکند که به نظر میرسد که با هم عناصر زبانی را به هم ربط دهند . آزمایشها اولیه نشان داد که تفکر عموما ً با فعالیت الکتریکی در ماهیچههای اندامهای thinker ( مثلا در گلو ) همراه است . از طریق کار بعدی با تجهیزات electromyographic مشخص شد که پدیده ماهیچهای وسایل نقلیه واقعی تفکر نیست ؛ آنها صرفا ً فعالیتهای مناسب را در مغز تسهیل میکنند که یک کار عقلانی به طور خاص سخت است .
منبع سایت بریتانیایی
پاسخ نمادین ضمنی به محرکها که یا درونی هستند ( ناشی از درون ) یا بیرونی ( ناشی از محیط ) . تفکر ، یا تفکر ، میانجی گری بین فعالیت درونی و محرکهای خارجی تلقی میشود .
در زبان روزمره ، واژه تفکر چندین فعالیت روانشناسی متمایز را پوشش میدهد . بعضی اوقات a برای " تمایل به باور داشتن " ، به ویژه با کمتر از اعتماد کامل ( " من فکر میکنم که باران میبارد ، اما مطمئن نیستم " ) . گاهی اوقات نشاندهنده درجه توجه ( " من آن را بدون تفکر انجام دادم ) یا هر چیزی که در خودآگاه است ، به خصوص اگر به چیزی خارج از محیط اطراف اشاره کند ( " باعث شد به مادربزرگم فکر کنم " ) . روانشناسان بر روی تفکر به عنوان یک تلاش عقلانی متمرکز شدهاند که هدف از آن یافتن پاسخ به پرسش یا راهحل یک مشکل عملی است.
روانشناسی فرآیندهای تفکر خود را با فعالیتهایی مانند آنچه معمولا ً به مخترع ، ریاضیدان ، یا بازیکن شطرنج نسبت داده میشود ، اما روان شناسان براساس هر تعریف و یا مشخصه تفکر ، حل نکرده اند . برای برخی ، اصلاح " ساختارهای شناختی " ( به عنوان مثال ، نمایش ادراکی از جهان یا بخشهایی از جهان ) ، در حالی که دیگران آن را به عنوان رفتار حل مساله داخلی مورد توجه قرار میدهند .
با این حال ، مفهوم موقتی دیگری از تفکر ، عبارت را به هر سلسله واکنشهای نمادین ضمنی ( یعنی اتفاقات درون یک ارگانیسم انسان که میتواند برای نمایش رویدادهای غایب بکار رود ) اعمال میکند . اگر چنین دنبالهای به دنبال راهحل یک مشکل خاص باشد و معیار استدلال را برآورده کند ، به آن تفکر هدایت میشود . استدلال یک فرآیند تقسیم کردن نتایج دو یا چند تجربه یادگیری قبلی متمایز برای تولید الگوی جدید رفتار است . این تفکر به کارگردانی با توالیهای نمادین دیگر که نقشهای متفاوتی دارند ، مانند یادآوری ساده ( تفکر mnemonic ) زنجیرهای از رویدادهای گذشته .
به لحاظ تاریخی ، تفکر با تجربیات آگاهانه مرتبط بود ، اما به عنوان مطالعه علمی رفتار ( به عنوان مثال ، behaviourism ) در روانشناسی توسعه یافت ؛ فرآیندهای فکری به عنوان یک منبع دادهها آشکار شدند ؛ فرآیندهای تفکر از آن زمان به عنوان متغیرهای دخالت یا سازههای با خواصی رفتار شدهاند که باید از روابط بین دو مجموعه از رویدادهای قابلمشاهده استنباط شود . این رویدادها ورودیهای ( محرک ، حال و گذشته ) و خروجیهای ( پاسخها ، از جمله حرکات بدن و گفتار ) هستند . برای بسیاری از روانشناسان ، این متغیرها به عنوان کمک به ایجاد حس شبکه بسیار پیچیده ارتباطات بین شرایط و پاسخهای محرک عمل میکنند ، و این تجزیه و تحلیل که در غیر این صورت به شدت دست و پا گیر خواهد بود . سایرین نگران شناسایی ساختارهای شناختی ( یا ذهنی ) هستند که آگاهانه یا ناخودآگاه رفتار قابلمشاهده انسانی را هدایت میکنند.
تحولات در مطالعه اندیشه
عناصر تفکر
استفاده برجسته از کلمات در تفکر ( " گفتار خاموش " ) این باور را به خصوص در میان روانشناسان و روان شناسان neobehaviourist تشویق میکند که به نظر میرسد که با هم عناصر زبانی را به هم ربط دهند . آزمایشها اولیه نشان داد که تفکر عموما ً با فعالیت الکتریکی در ماهیچههای اندامهای thinker ( مثلا در گلو ) همراه است . از طریق کار بعدی با تجهیزات electromyographic مشخص شد که پدیده ماهیچهای وسایل نقلیه واقعی تفکر نیست ؛ آنها صرفا ً فعالیتهای مناسب را در مغز تسهیل میکنند که یک کار عقلانی به طور خاص سخت است .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر