دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۵:۰۸ ۸۳۲ بازديد
باز هم سوالی که باید پرسیده شود این است که : چه چیزی در مورد قانون اساسی مغز یک موجود است که انسان را موظف میسازد تا فکر کند که آن یک زندگی ذهنی دارد ، به همان شکل که فیزیک آب باید فکر کند که وقتی آن یخ میزند باید منبسط شود ؟
دوگانگی
دوگانگی مواد و دوگانگی داراییها
با مواجهه با مشکلات مربوط به هویت و خلا توضیحی ، برخی از فلاسفه برای یک نسخه از دوگانگی ذهن - جسم برگزیده شدهاند ، این دیدگاه که پدیدههای ذهنی نمیتوانند به هیچ وجه به پدیدههای فیزیکی کاهش یابند . در اساسیترین شکل خود ، پیشنهاد شده توسط دکارت و در نتیجه فلسفه دکارت ، dualism متعهد به این دیدگاه است که ذهن یک ماده کاملا ً متفاوت را تشکیل میدهد ، کسی که عملکرد آن نمیتواند با اشاره به پدیدههای فیزیکی به طور کامل توضیح داده شود . دکارت تا آنجا که میتوانست ادعا کرد ( مطابق با آموزه های کلیسای معاصر ) که این ماده یک روح فناناپذیر بود که از انحلال بدن جان سالم به در برد . با این حال ، اشکال نسبتاً کمی از دوگانگی وجود دارد - که مهمترین آنها مربوط به ویژگیهای ذهنی ( و گاهی اوقات و رویدادها ) است - که نیاز به هیچ تعهدی نسبت به تداوم زندگی معنوی پس از مرگ ندارند .
روابط سببی و epiphenomenalism
مهم است که چنین ادعاهایی را در مورد ماهیت دوگانه پدیدههای ذهنی از ادعاها در مورد روابط علی بین آنها تمیز کنیم . در دیدگاه دکارت ، پدیدههای ذهنی ، با وجود immateriality ، میتوانند هم علل و هم اثرات پدیده فیزیکی ( " interactionism دوگانه " ) باشند . The به خودی خود نمیتواند این واقعیت را انکار کند که پدیدههای فیزیکی در مغز به طور منظم باعث بروز رویدادهایی در ذهن و بالعکس میشوند ؛ او صرفا ً این را انکار میکند که این پدیده مشابه هر چیز فیزیکی است .
با این حال ، یک مشکل با interactionism دوگانه ، فقدان هر گونه وقفهای در فرآیندهای داخلی بدن انسان است . تا آنجا که شناخته شدهاست ، هیچ حالت خاصی از بدن وجود ندارد - هیچ گونه عمل هیچ ماهیچه ، هیچ ترشح هیچ ماده ، هیچ تغییری در هر سلول - که در اصل نمیتواند با تیوری های فیزیکی موجود توضیح داده شود ، با این فرض که آن را می توان در همه ( indeterminacy کوانتومی ) توضیح داد (بیربط به نقطه فعلی ) . شواهد جدی از این پدیده " ماورای طبیعی " مانند telepathy هنوز پیدا نشده است . به طور کلی ، به نظر میرسد که دلیل خوبی برای فکر کردن وجود دارد که دنیای فیزیکی یک سیستم بسته را شکل میدهد ، از قوانین حفاظت مانند حفاظت از جرم و حفاظت از انرژی استفاده میکند . در نتیجه ، به نظر میرسد که هیچ نیازی به معرفی پدیده nonphysical ، چه مواد و چه در هر گونه شرح فعالیتهای انسانی ، وجود ندارد . ( در مقابل ، قبل از معرفی الکترو مغناطیس در اواخر قرن نوزدهم ، هزاران پدیده وجود داشت که بدون فرض وجود نیروی دیگری علاوه بر جاذبه ، نمیتوانستند توضیح داده شوند ) .
در پاسخ به این مشکل ، dualists تلاش کردهاند که ذهن را از هرگونه نقش علی معاف کنند . لایبنیتز ادعا کرد که رویدادهای ذهنی نه معلول هستند و نه اثری از وقایع فیزیکی - بلکه به سادگی " همگام " توسط the هاکسلی ، زیستشناس انگلیسی ( ۱۸۲۵ - ۹۵ ) و توسط فیلسوف استرالیایی فرانک جکسون در اواخر قرن بیستم مورد حمایت قرار گرفت . این دیدگاه ، به عنوان " epiphenomenalism " شناخته میشود ، این دیدگاه امکان روشن کردن قوانین سببی مربوط به محرک فیزیکی و تجربیات ادراکی را فراهم میکند ، اما تعهد به ادعاها مبنی بر تعارض با بسته شدن فیزیک را انجام نمیدهد .
منبع سایت بریتانیایی
دوگانگی
دوگانگی مواد و دوگانگی داراییها
با مواجهه با مشکلات مربوط به هویت و خلا توضیحی ، برخی از فلاسفه برای یک نسخه از دوگانگی ذهن - جسم برگزیده شدهاند ، این دیدگاه که پدیدههای ذهنی نمیتوانند به هیچ وجه به پدیدههای فیزیکی کاهش یابند . در اساسیترین شکل خود ، پیشنهاد شده توسط دکارت و در نتیجه فلسفه دکارت ، dualism متعهد به این دیدگاه است که ذهن یک ماده کاملا ً متفاوت را تشکیل میدهد ، کسی که عملکرد آن نمیتواند با اشاره به پدیدههای فیزیکی به طور کامل توضیح داده شود . دکارت تا آنجا که میتوانست ادعا کرد ( مطابق با آموزه های کلیسای معاصر ) که این ماده یک روح فناناپذیر بود که از انحلال بدن جان سالم به در برد . با این حال ، اشکال نسبتاً کمی از دوگانگی وجود دارد - که مهمترین آنها مربوط به ویژگیهای ذهنی ( و گاهی اوقات و رویدادها ) است - که نیاز به هیچ تعهدی نسبت به تداوم زندگی معنوی پس از مرگ ندارند .
روابط سببی و epiphenomenalism
مهم است که چنین ادعاهایی را در مورد ماهیت دوگانه پدیدههای ذهنی از ادعاها در مورد روابط علی بین آنها تمیز کنیم . در دیدگاه دکارت ، پدیدههای ذهنی ، با وجود immateriality ، میتوانند هم علل و هم اثرات پدیده فیزیکی ( " interactionism دوگانه " ) باشند . The به خودی خود نمیتواند این واقعیت را انکار کند که پدیدههای فیزیکی در مغز به طور منظم باعث بروز رویدادهایی در ذهن و بالعکس میشوند ؛ او صرفا ً این را انکار میکند که این پدیده مشابه هر چیز فیزیکی است .
با این حال ، یک مشکل با interactionism دوگانه ، فقدان هر گونه وقفهای در فرآیندهای داخلی بدن انسان است . تا آنجا که شناخته شدهاست ، هیچ حالت خاصی از بدن وجود ندارد - هیچ گونه عمل هیچ ماهیچه ، هیچ ترشح هیچ ماده ، هیچ تغییری در هر سلول - که در اصل نمیتواند با تیوری های فیزیکی موجود توضیح داده شود ، با این فرض که آن را می توان در همه ( indeterminacy کوانتومی ) توضیح داد (بیربط به نقطه فعلی ) . شواهد جدی از این پدیده " ماورای طبیعی " مانند telepathy هنوز پیدا نشده است . به طور کلی ، به نظر میرسد که دلیل خوبی برای فکر کردن وجود دارد که دنیای فیزیکی یک سیستم بسته را شکل میدهد ، از قوانین حفاظت مانند حفاظت از جرم و حفاظت از انرژی استفاده میکند . در نتیجه ، به نظر میرسد که هیچ نیازی به معرفی پدیده nonphysical ، چه مواد و چه در هر گونه شرح فعالیتهای انسانی ، وجود ندارد . ( در مقابل ، قبل از معرفی الکترو مغناطیس در اواخر قرن نوزدهم ، هزاران پدیده وجود داشت که بدون فرض وجود نیروی دیگری علاوه بر جاذبه ، نمیتوانستند توضیح داده شوند ) .
در پاسخ به این مشکل ، dualists تلاش کردهاند که ذهن را از هرگونه نقش علی معاف کنند . لایبنیتز ادعا کرد که رویدادهای ذهنی نه معلول هستند و نه اثری از وقایع فیزیکی - بلکه به سادگی " همگام " توسط the هاکسلی ، زیستشناس انگلیسی ( ۱۸۲۵ - ۹۵ ) و توسط فیلسوف استرالیایی فرانک جکسون در اواخر قرن بیستم مورد حمایت قرار گرفت . این دیدگاه ، به عنوان " epiphenomenalism " شناخته میشود ، این دیدگاه امکان روشن کردن قوانین سببی مربوط به محرک فیزیکی و تجربیات ادراکی را فراهم میکند ، اما تعهد به ادعاها مبنی بر تعارض با بسته شدن فیزیک را انجام نمیدهد .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر