دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۳:۳۹ ۸۷۲ بازديد
انتقاد ضمنی مور از متافیزیک به طور طبیعی به کسانی از ویتگنشتاین هدایت میشود . " مور " موضع خود را با عقل سلیم قبول کرد، در حالی که ویتگنشتاین به زبان زنده تکیه میکرد . بحث در مورد این که مردان هر کدام در بسیاری از بازیهای زبانی یا فعالیتهای زبانی مستقل دخیل هستند ، تا جایی که آنها بازرسان علمی ، عوامل اخلاقی ، طرفین دعوی ، نمازگزاران مذهبی ، و غیره هستند ، ویتگنشتاین در این باره پرسید که این ادعاها و تردید فیلسوفان چیست . او پاسخ داد که هیچ زمینه زبانی واقعی وجود ندارد که آنها به آن تعلق داشته باشند؛ حیرتی فلسفی در اصل بیکار بود . فلاسفه به مسایل بسیار کلی گرفتار بودند ؛ آنها میخواستند که مشکل معنا یا مساله واقعیت را حل کنند . در مقابل آن ویتگنشتاین معتقد بود که کلمات و جملات به معنای استفاده در بافتهای خاص است ؛ هیچ مجموعهای از شرایطی وجود ندارد که اگر به نظر معنیدار برسد ، وجود ندارد . به همان اندازه ، هیچ مجموعهای از معیارها وجود ندارد که باید از همه چیز راضی باشد . Sticks و سنگها و انسانها در گفتمان روزمره واقعی به نظر میآیند ، اما تعداد زیادی در گفتمان ریاضیدانان وجود دارد ، و بنابراین خداوند در گفتمان مردان مذهبی نیز وجود دارد . برای مثال ، هیچ مجوزی برای ترجیح دادن یکی از این موارد در بالا وجود ندارد - برای مثال ، با افراد یک چرخش empiricist ذهن ، که هیچ چیز نمیتواند واقعی باشد که وجود ندارد در فضا و زمان وجود داشته باشد .
خودداری ویتگنشتاین از فلسفه مابعدالطبیعه مبتنی بر انتقاد از خود بود ؛ در اوایل کار رساله ، رساله رساله الاهیات را که در سال ۱۹۲۲ منتشر شد ، کوشید تا مفهوم کلی معنا را بیان کند . حداقل یک نظریه از آن کتاب مرموز در ذهن بعد جان سالم به در برد : تمایز بین گفتن و نمایش . ویتگنشتاین در رساله حاضر به این نتیجه رسید که " آنچه میتواند گفته شود " و به این نتیجه رسید که " موضوعات علوم طبیعی " میتوانند باشند . هر چند در این مرحله او طوری حرف میزد که گویی اظهارات متافیزیکی بیمعنا بودند ، انگیزه او برای انجام این کار بسیار متفاوت از those بود . دومی متافیزیک را به عنوان دشمن علم دید ؛ به عقیده آنها ، تنها یک راه برای درک جهان وجود داشت ، و آن در شرایط علمی بود . اما ویتگنشتاین گرچه موافق این نظر است که علوم به تنهایی میتواند واضح باشد ، معتقد بود که تفکر علمی محدودیتهای خود را دارد . چیزهایی وجود دارند که نمیتوان آنها را گفت اما با این وجود میتواند نشان داده شود ؛ کره عرفانی شاید یک مورد در نقطه باشد . برخلاف معاصران وین ، ویتگنشتاین معتقد بود که در آسمان و زمین چیزهای بیشتری وجود دارد که میتواند در زبان علم قابلدرک باشد . نویسندهای که او را تحسین میکرد - مانند بلز پاسکال ، فیلسوف فرانسوی و نویسنده در زمینه موضوعات مذهبی ، و سورن *******کگارد ، فیلسوف دانمارکی و متخصص الهیات ، که به عنوان بنیانگذار اگزیستانسیالیسم مدرن شناخته میشود - درباره این موضوعات به روشی که بسیار روشنکننده بود ، صحبت کرده بود . با این حال ، آنها روشن کرده بودند که ، همانطور که یکی از آنها فراتر از استان علم میرفت ، از فلسفه نیز فراتر میرفت . برای آنان این اندیشه که the از همه مهمتر است ابلهانه است . ممکن است یک حس وجود داشته باشد که در آن مردان از تجربه روزانه در لحظات حس مذهبی یا بینش هنری فراتر میروند ، اما هیچ توجیهی برای فکر کردن وجود ندارد که وقتی به the " metaphysician " میرسند . همانطور که *******کگارد میگوید ، مردی که به دنبال دلایل نظری در حوزه دین است ، نشان میدهد که او آن کره را درک نمیکند .
منبع سایت بریتانیایی
خودداری ویتگنشتاین از فلسفه مابعدالطبیعه مبتنی بر انتقاد از خود بود ؛ در اوایل کار رساله ، رساله رساله الاهیات را که در سال ۱۹۲۲ منتشر شد ، کوشید تا مفهوم کلی معنا را بیان کند . حداقل یک نظریه از آن کتاب مرموز در ذهن بعد جان سالم به در برد : تمایز بین گفتن و نمایش . ویتگنشتاین در رساله حاضر به این نتیجه رسید که " آنچه میتواند گفته شود " و به این نتیجه رسید که " موضوعات علوم طبیعی " میتوانند باشند . هر چند در این مرحله او طوری حرف میزد که گویی اظهارات متافیزیکی بیمعنا بودند ، انگیزه او برای انجام این کار بسیار متفاوت از those بود . دومی متافیزیک را به عنوان دشمن علم دید ؛ به عقیده آنها ، تنها یک راه برای درک جهان وجود داشت ، و آن در شرایط علمی بود . اما ویتگنشتاین گرچه موافق این نظر است که علوم به تنهایی میتواند واضح باشد ، معتقد بود که تفکر علمی محدودیتهای خود را دارد . چیزهایی وجود دارند که نمیتوان آنها را گفت اما با این وجود میتواند نشان داده شود ؛ کره عرفانی شاید یک مورد در نقطه باشد . برخلاف معاصران وین ، ویتگنشتاین معتقد بود که در آسمان و زمین چیزهای بیشتری وجود دارد که میتواند در زبان علم قابلدرک باشد . نویسندهای که او را تحسین میکرد - مانند بلز پاسکال ، فیلسوف فرانسوی و نویسنده در زمینه موضوعات مذهبی ، و سورن *******کگارد ، فیلسوف دانمارکی و متخصص الهیات ، که به عنوان بنیانگذار اگزیستانسیالیسم مدرن شناخته میشود - درباره این موضوعات به روشی که بسیار روشنکننده بود ، صحبت کرده بود . با این حال ، آنها روشن کرده بودند که ، همانطور که یکی از آنها فراتر از استان علم میرفت ، از فلسفه نیز فراتر میرفت . برای آنان این اندیشه که the از همه مهمتر است ابلهانه است . ممکن است یک حس وجود داشته باشد که در آن مردان از تجربه روزانه در لحظات حس مذهبی یا بینش هنری فراتر میروند ، اما هیچ توجیهی برای فکر کردن وجود ندارد که وقتی به the " metaphysician " میرسند . همانطور که *******کگارد میگوید ، مردی که به دنبال دلایل نظری در حوزه دین است ، نشان میدهد که او آن کره را درک نمیکند .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر