دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۴:۱۰ ۸۰۱ بازديد
یک نتیجه ممکن این است که دانش آموزان دلیل خوبی ندارند . با این حال ، یک تعبیر کاملا ً محتمل این است که دانش آموزان کلمات را درک نمیکنند و یا قادر نیستند آنها را در وهله اول بخوانند . دانشآموزی که نمیتواند این قیاس را حل کند " گستاخانه " است ، به عنوان کاهش است ، " ممکن است یک reasoner عالی باشد ، بلکه فقط یک دایره لغات معمولی داشته باشد، یا بالعکس . با استفاده از آنالیز شناختی ، مترجم شفاهی قادر به تعیین درجهای است که امتیاز ضعیف ناشی از توانایی استدلال پایین و درجهای است که از درک کلمات نشات نمیگیرد .
اساس بسیاری از رویکردهای شناختی برای هوش این فرض است که هوش شامل نمایشهای ذهنی ( مانند گزاره یا تصاویر ) اطلاعات و فرایندهایی است که میتوانند بر روی چنین representations عمل کنند . یک فرد با هوش بیشتر به طور واضح اطلاعات را نشان میدهد و در این نمایش سریعتر عمل میکند . محققان به دنبال سنجش سرعت انواع مختلف تفکر هستند . از طریق مدلسازی ریاضی ، آنها زمان کلی مورد نیاز برای انجام یک کار را به زمان سازنده مورد نیاز برای اجرای هر فرآیند ذهنی تقسیم میکنند . معمولا ً، آنها فرض میکنند که این فرایندها به صورت سریالی ( یکی بعد از دیگری ) اجرا میشوند در نتیجه زمان پردازش صعودی است . اما برخی محققین اجازه پردازش موازی را میدهند که در آن بیش از یک فرآیند در همان زمان اجرا میشود . صرفنظر از نوع مدل استفادهشده ، واحد اصلی تجزیه و تحلیل شبیه به یک فرآیند ذهنی است که بر یک نمایش ذهنی عمل میکند .
تعدادی از نظریههای شناختی هوش توسعه یافتهاند . در میان آنها ، این موضوع در میان روانشناسان آمریکایی ، ارل B وجود دارد . هانت ، نانسی فراست و کلی فورد ای . Lunneborg ، که در سال ۱۹۷۳ ، یک روش را نشان داد که در آن psychometrics و مدلسازی شناختی میتوانند با هم ترکیب شوند . آنها به جای شروع با تستهای psychometric معمولی ، با وظایفی که روان شناسان تجربی برای مطالعه پدیدههای اساسی شناخت مثل ادراک ، یادگیری و حافظه از laboratories استفاده میکردند شروع کردند . آنها نشان دادند که تفاوتهای فردی در این وظایف ، که پیش از این به طور جدی گرفته نشده بود ، در حقیقت مربوط به الگوهای تفاوتهای فردی در نمرات آزمون هوش psychometric بود . نتایج آنها نشان داد که فرآیندهای شناختی ابتدایی ، بلوکهای سازنده اطلاعات هستند .
مثال زیر نشان میدهد که گروه هانت و همکارانش در تحقیقات خود مورد مطالعه قرار گرفتهاند : این موضوع یک جفت نامه از جمله " A "، " A " ، یا " A b " نشان داده میشود : " آیا این دو نامه به صورت فیزیکی یکسان هستند ؟ یا " آیا این دو حرف فقط به نام هستند ؟ " در دو جفت اول ، حروف از نظر فیزیکی یکسان هستند ، و در جفت دوم ، حروف فقط نام دارند .
روان شناسان فرض کردند که یک توانایی حیاتی برای هوش اساسی ، بازیابی سریع اطلاعات واژگانی مانند نامهای نامهای ، از حافظه است. از این رو ، آنها به زمان مورد نیاز برای واکنش به سوال در مورد نامهای نامه علاقهمند بودند . با کم کردن زمان واکنش به سوال در مورد تطابق فیزیکی از زمان واکنش به سوال در مورد تطابق نام ، آنها قادر به مجزا کردن و کنار گذاشتن زمان مورد نیاز برای سرعت محض خواندن حروف و فشردن دکمه روی یک کامپیوتر بودند . آنها دریافتند که به نظر میرسد اختلاف امتیاز نمرات آزمون psychometric را پیشبینی میکند ، به خصوص آنهایی که در آزمونهای توانایی شفاهی از جمله درک مطلب خواندهشده . هانت ، فراست و Lunneborg به این نتیجه رسیدند که افراد به طور شفاهی افرادی هستند که قادر به جذب و سپس بازیابی مقادیر زیادی از اطلاعات شفاهی در مقادیر کوتاه زمان هستند . فاکتور زمان ، توسعه قابلتوجهی در این تحقیق بود .
منبع سایت بریتانیایی
اساس بسیاری از رویکردهای شناختی برای هوش این فرض است که هوش شامل نمایشهای ذهنی ( مانند گزاره یا تصاویر ) اطلاعات و فرایندهایی است که میتوانند بر روی چنین representations عمل کنند . یک فرد با هوش بیشتر به طور واضح اطلاعات را نشان میدهد و در این نمایش سریعتر عمل میکند . محققان به دنبال سنجش سرعت انواع مختلف تفکر هستند . از طریق مدلسازی ریاضی ، آنها زمان کلی مورد نیاز برای انجام یک کار را به زمان سازنده مورد نیاز برای اجرای هر فرآیند ذهنی تقسیم میکنند . معمولا ً، آنها فرض میکنند که این فرایندها به صورت سریالی ( یکی بعد از دیگری ) اجرا میشوند در نتیجه زمان پردازش صعودی است . اما برخی محققین اجازه پردازش موازی را میدهند که در آن بیش از یک فرآیند در همان زمان اجرا میشود . صرفنظر از نوع مدل استفادهشده ، واحد اصلی تجزیه و تحلیل شبیه به یک فرآیند ذهنی است که بر یک نمایش ذهنی عمل میکند .
تعدادی از نظریههای شناختی هوش توسعه یافتهاند . در میان آنها ، این موضوع در میان روانشناسان آمریکایی ، ارل B وجود دارد . هانت ، نانسی فراست و کلی فورد ای . Lunneborg ، که در سال ۱۹۷۳ ، یک روش را نشان داد که در آن psychometrics و مدلسازی شناختی میتوانند با هم ترکیب شوند . آنها به جای شروع با تستهای psychometric معمولی ، با وظایفی که روان شناسان تجربی برای مطالعه پدیدههای اساسی شناخت مثل ادراک ، یادگیری و حافظه از laboratories استفاده میکردند شروع کردند . آنها نشان دادند که تفاوتهای فردی در این وظایف ، که پیش از این به طور جدی گرفته نشده بود ، در حقیقت مربوط به الگوهای تفاوتهای فردی در نمرات آزمون هوش psychometric بود . نتایج آنها نشان داد که فرآیندهای شناختی ابتدایی ، بلوکهای سازنده اطلاعات هستند .
مثال زیر نشان میدهد که گروه هانت و همکارانش در تحقیقات خود مورد مطالعه قرار گرفتهاند : این موضوع یک جفت نامه از جمله " A "، " A " ، یا " A b " نشان داده میشود : " آیا این دو نامه به صورت فیزیکی یکسان هستند ؟ یا " آیا این دو حرف فقط به نام هستند ؟ " در دو جفت اول ، حروف از نظر فیزیکی یکسان هستند ، و در جفت دوم ، حروف فقط نام دارند .
روان شناسان فرض کردند که یک توانایی حیاتی برای هوش اساسی ، بازیابی سریع اطلاعات واژگانی مانند نامهای نامهای ، از حافظه است. از این رو ، آنها به زمان مورد نیاز برای واکنش به سوال در مورد نامهای نامه علاقهمند بودند . با کم کردن زمان واکنش به سوال در مورد تطابق فیزیکی از زمان واکنش به سوال در مورد تطابق نام ، آنها قادر به مجزا کردن و کنار گذاشتن زمان مورد نیاز برای سرعت محض خواندن حروف و فشردن دکمه روی یک کامپیوتر بودند . آنها دریافتند که به نظر میرسد اختلاف امتیاز نمرات آزمون psychometric را پیشبینی میکند ، به خصوص آنهایی که در آزمونهای توانایی شفاهی از جمله درک مطلب خواندهشده . هانت ، فراست و Lunneborg به این نتیجه رسیدند که افراد به طور شفاهی افرادی هستند که قادر به جذب و سپس بازیابی مقادیر زیادی از اطلاعات شفاهی در مقادیر کوتاه زمان هستند . فاکتور زمان ، توسعه قابلتوجهی در این تحقیق بود .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر