دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۳:۳۶ ۸۷۸ بازديد
در نهایت ، گاهی اوقات گفته میشود که متافیزیک میتواند از شکلی از استدلال استفاده کند که نه قیاسی و نه قیاسی است ؛ یک استدلال متعالی باید از حقیقت به تنها شرط ممکن آن ادامه دهد . یک استدلال متعالی صرفا ً یک شکل کسر است ، با الگوی معمول : تنها در صورتی که p = q باشد ؛ بنابراین ، p درست است . همانطور که این شکل از بحث در فلسفه ، منافع و دشواری ، در حرکت از محل به نتیجهگیری میرسد ، که کاملا ً روتین است ، اما در تنظیمات اصلی - در انواع چیزهایی که به عنوان نقاط شروع بکار گرفته میشوند . در مورد کانت ، چنین چیزهایی به عنوان امکان دانش ریاضی خالص ، امکان ایجاد صورتهای واقعی واقعی ، این واقعیت که یک سیستم واحد از زمان وجود دارد ، بود . کانت ادعا کرد که تعدادی از پیشنهادها حیرتانگیز را با استفاده از استدلالات transcendental اثبات میکند ؛ او تلاش کرد تا فرضیات اصلی مانند استدلالات او در مورد علیت و ذات را با نشان دادن آنچه که اگر the ( یعنی ، ص ) دوام نیاورد ، تحسین کند . آنچه او باید در این سر انجام دهد علاقه خاصی را به سالهای اخیر جلب کردهاست . با این حال ، به نظر میرسد که از نقطهنظر منطقی ، هیچ اهمیت ویژهای برای این نوع استدلال وجود ندارد . اگرچه کانت در اثبات این که یک شرط لازم نیز وجود دارد ، موفق بودهاست ، اما مشخص نکرد که چرا باید به عنوان تنها چنین شرایطی صورت گیرد . این جا یک شکاف مهم در استدلال او وجود دارد ، چرا که در دیگر نویسندگان متافیزیکی وجود دارد .
متافیزیک در متافیزیک
متافیزیک بسیاری detractors دارد . مردی که آرزو دارد " واقعیت را با ظاهر محض " بداند ، " برای استفاده از توصیفات بردلی ، معمولا ً یک رویا ، یک فریب ، یا شارلاتان تلقی میشود . حقیقت در این زمینه ، با پذیرش خود metaphysician ، چیزی است که قابلفهم نیست ؛ همان طور که افلاطون توضیح میدهد، تنها با هوش خالص کشف میشود و تنها در صورتی که شخص میتواند خود را از encumbrances جسمانی رها کند . این استنباط که جهان متافیزیکی مرموز و مرموز است به اندازه کافی طبیعی است . متافیزیک در این نما به اسرار تبدیل میشود و به مرد عادی اجازه میدهد تا اسرار را فاش کند . نه برای اینکه یک نقطه بر روی آن بگذارید ، یک مطالعه از جادو .
متافیزیک به عنوان دانش of
این که جنبههایی از متافیزیک وجود دارند که به این کاریکاتور رنگ میبخشند ، بسختی میتوان آن را انکار کرد . زبان افلاطون ، به طور خاص ، تمایز مطلق بین دنیای deceitful از ظواهر را نشان میدهد ، که هرگز نمیتواند یک موضوع دانش باشد ، و دنیای نادیده اشکال ، که هر کدام دقیقا ً همان چیزی است که به نظر میرسد . افلاطون از خوانندگان خود خواست که این مسائل را جدی بگیرند ؛ او به آنها گفت که همه چیز باید با حواس ، از جمله شهوات طبیعی و زندگی بدن انجام شود ، غیر واقعی و بیاهمیت است . فیلسوف ، به عقیده خود ، باید زندگی ریاضت ascetic را، که هدف اصلی آن تزکیه روح اوست ، زندگی کند . تنها در صورتی که این کار را انجام دهد و یک دوره آموزشی جدی داشته باشد ، به این امید که چشم روح خود را به واقعیت حقیقی و به این جهت درک کند که چرا همه چیز هستند .
با این حال ، حتی این برنامه قبول بیضرر ، یا نسبتا ً بیضرر ، را میپذیرد . " dialectician " ، همان طور که افلاطون فیلسوف متافیزیکی خود مینامید ، در یک جای گفته میشود که " شرحی بده " ، و تنها چیزهایی که میتواند حساب کند ، پدیدههایی است . علاقه افلاطون ، به رغم حضور اولیه ، به خاطر خودش نبود ؛ او پیشنهاد کرد که پشت سر چیزهای مرئی حرکت کند تا آنها را توضیح دهد . او از حقایق به عنوان انتقادی از عقاید مورد قبول انتقاد نکرده بود ؛ حمله او به رضایت در " ظواهر " حملهای به خرد متعارف بود . که این مساله در هیچ جایی به وضوح غیر از این واقعیت صورت نگرفته است که اهداف او نه تنها عقاید خود را در مورد آنچه که وجود دارد بلکه باورها در مورد آنچه خوب است وجود دارد.
منبع سایت بریتانیایی
متافیزیک در متافیزیک
متافیزیک بسیاری detractors دارد . مردی که آرزو دارد " واقعیت را با ظاهر محض " بداند ، " برای استفاده از توصیفات بردلی ، معمولا ً یک رویا ، یک فریب ، یا شارلاتان تلقی میشود . حقیقت در این زمینه ، با پذیرش خود metaphysician ، چیزی است که قابلفهم نیست ؛ همان طور که افلاطون توضیح میدهد، تنها با هوش خالص کشف میشود و تنها در صورتی که شخص میتواند خود را از encumbrances جسمانی رها کند . این استنباط که جهان متافیزیکی مرموز و مرموز است به اندازه کافی طبیعی است . متافیزیک در این نما به اسرار تبدیل میشود و به مرد عادی اجازه میدهد تا اسرار را فاش کند . نه برای اینکه یک نقطه بر روی آن بگذارید ، یک مطالعه از جادو .
متافیزیک به عنوان دانش of
این که جنبههایی از متافیزیک وجود دارند که به این کاریکاتور رنگ میبخشند ، بسختی میتوان آن را انکار کرد . زبان افلاطون ، به طور خاص ، تمایز مطلق بین دنیای deceitful از ظواهر را نشان میدهد ، که هرگز نمیتواند یک موضوع دانش باشد ، و دنیای نادیده اشکال ، که هر کدام دقیقا ً همان چیزی است که به نظر میرسد . افلاطون از خوانندگان خود خواست که این مسائل را جدی بگیرند ؛ او به آنها گفت که همه چیز باید با حواس ، از جمله شهوات طبیعی و زندگی بدن انجام شود ، غیر واقعی و بیاهمیت است . فیلسوف ، به عقیده خود ، باید زندگی ریاضت ascetic را، که هدف اصلی آن تزکیه روح اوست ، زندگی کند . تنها در صورتی که این کار را انجام دهد و یک دوره آموزشی جدی داشته باشد ، به این امید که چشم روح خود را به واقعیت حقیقی و به این جهت درک کند که چرا همه چیز هستند .
با این حال ، حتی این برنامه قبول بیضرر ، یا نسبتا ً بیضرر ، را میپذیرد . " dialectician " ، همان طور که افلاطون فیلسوف متافیزیکی خود مینامید ، در یک جای گفته میشود که " شرحی بده " ، و تنها چیزهایی که میتواند حساب کند ، پدیدههایی است . علاقه افلاطون ، به رغم حضور اولیه ، به خاطر خودش نبود ؛ او پیشنهاد کرد که پشت سر چیزهای مرئی حرکت کند تا آنها را توضیح دهد . او از حقایق به عنوان انتقادی از عقاید مورد قبول انتقاد نکرده بود ؛ حمله او به رضایت در " ظواهر " حملهای به خرد متعارف بود . که این مساله در هیچ جایی به وضوح غیر از این واقعیت صورت نگرفته است که اهداف او نه تنها عقاید خود را در مورد آنچه که وجود دارد بلکه باورها در مورد آنچه خوب است وجود دارد.
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر