دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۴:۲۹ ۸۹۷ بازديد
مقایسه این تئوریها ، پرسشهای عمدهای را برای تحقیقات تجربی به دست میدهد . آیا یادگیری پیوسته یا ناپیوسته است؛ آیا فرآیند یک فرآیند تدریجی یا ناگهانی است ؟ آیا یادگیری یک موضوع ایجاد ارتباط محرک - پاسخ ( S - R ) است یا به درک یاد گیرنده از روابط ادراکی بستگی دارد ؟ آیا برای یادگیری به پاداش نیاز است ؟
آیا نظریههای یادگیری ضروری هستند ؟
چنین investigators عمدهای در یادگیری به عنوان B.F. اسکینر و ج ا ن ک در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ وجود داشتند که مشغولیت ذهنی با نظریه گمراه شده بود . برای آنها این رویکرد تنها کشف شرایطی بود که رفتار آموخته و کنترل را تولید و کنترل میکرد. فراتر از این منافع آنها از هم جدا شد . اسکینر به مطالعه سازی ابزاری ( operant it ) در میان موشها پرداخت ؛ McGeoch متخصص در حافظه rote انسان . اگرچه مطالعه در زمینه یادگیری غیر عادی از دهه ۱۹۷۰ به شدت نظری داشت ، اسکینر و همکارانش به سلاحهای تجربی خود چسبیده بودند و انواع مختلفی از برنامهها را برای کنترل عملی رفتار هدایت میکردند . کتابهای آموزشی و آموزش به کمک کامپیوتر ، تغییر رفتار ( به عنوان مثال ، استفاده از نشانهها برای پاداش رفتار مورد نظر در بین بیماران روانی ) ، و جوامع utopian برنامهریزیشده ( چارت ۲ ) همگی ریشه علمی در رد شدن اسکینر از تیوری به نفع تلاشهای مستقیم برای تولید نتایج یافتند .
متغیرهای Intervening و ساختارهای فرضی
یادگیری یک مفهوم است و نه یک چیز ، و فعالیت به نام یادگیری تنها از طریق علایم رفتاری استنتاج میشود . تمایز بین رفتار و فرآیند استنباط یکی از مهمترین مشارکتهای (تولمان ) بوده و برای تطبیق دیدگاههای تاثیرگذار که ممکن است کاملا ً متناقض به نظر برسد ، عمل میکند . behaviourism کلاسیک ، که توسط جان B توسعه داده شد. واتسون ( ۱۸۷۸ - ۱۹۵۸ ) ، هر حساب mentalistic را رد کرد و به دنبال محدود کردن تجزیه و تحلیل به چنین مکانیسمهای فیزیولوژیکی به عنوان واکنشها شد. واتسون استدلال میکند که اینها به گونهای هدفمند هستند که به اصطلاح افکار ، امیدها ، انتظارات ، و تصاویر نمیتوانند باشند . دیدگاه مخالف آن فعالیت تجربی ( introspective ) را نشان میدهد ( دقیقا همان چیزی که واتسون میخواست آن را رد کند ) نیازمند بحث است .
(تولمان ) خودش را a صدا زد و ظاهرا ً به اصرار واتسون در مورد بیطرفی پایبند بود . اما او همچنین به تفکر ، امید و آگاهی علاقهمند بود . (تولمان ) در حال یافتن راه حلی برای این مشکل نظریههای ناسازگار بعد از ارتباط او با حلقه وین positivists منطقی بود ، که آموزه های قطعی او توجه روانشناسان ایالاتمتحده را در حدود سال ۱۹۲۰ جلب کرد . وی تاکید کرد که یادگیری به طور کامل توسط متغیرهای مستقل ( مستقیم ) به عنوان آموزش قبلی و شرایط فیزیولوژیکی ( تعیینشده ) و با واکنش محیط نیاز دارد . با توجه به تلمن ، توسعه یادگیری از طریق احتمال تغییر یافته نشان داده میشود که رفتار ( متغیر وابسته ) نتیجه خواهد داشت . او نشان داد که خود یادگیری به طور مستقیم قابلمشاهده نیست ؛ این یک متغیر مداخله است ، که به عنوان یک فرآیند اتصال بین متغیرهای پیشین ( مستقل ) و رفتار متعاقب آن استنباط میشود .
یک احتمال جالب این است که این متغیرها ممکن است دارای bases physiological قابل کشف باشند . Psychologists پل ای . Meehl و کنت MacCorquodale پیشنهاد کردند که تمایز بین انتزاعی و مکانیسمهای فیزیولوژیکی مورد حمایت دیگران تمایز ایجاد شود . Meehl و MacCorquodale با استفاده از متغیر intervening برای انتزاع و ساخت فرضی برای بنیان فیزیولوژیکی توصیه کردند . برای مثال ، هال قدرت عادت را به عنوان یک متغیر مداخله رفتار کرد و آن را به عنوان تابعی ریاضی انتزاعی از تعداد دفعاتی که واکنش داده میشود تعریف کرد. در مقابل ، ادوارد ل . Thorndike ( ۱۸۷۴ - ۱۹۴۹ ) یادگیری را به عنوان یک ساختار فرضی به کار برد که یک مکانیزم فیزیولوژیکی را ایجاد میکند : هدایت انتقال تکانشهای عصبی .
منبع سایت بریتانیایی
آیا نظریههای یادگیری ضروری هستند ؟
چنین investigators عمدهای در یادگیری به عنوان B.F. اسکینر و ج ا ن ک در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ وجود داشتند که مشغولیت ذهنی با نظریه گمراه شده بود . برای آنها این رویکرد تنها کشف شرایطی بود که رفتار آموخته و کنترل را تولید و کنترل میکرد. فراتر از این منافع آنها از هم جدا شد . اسکینر به مطالعه سازی ابزاری ( operant it ) در میان موشها پرداخت ؛ McGeoch متخصص در حافظه rote انسان . اگرچه مطالعه در زمینه یادگیری غیر عادی از دهه ۱۹۷۰ به شدت نظری داشت ، اسکینر و همکارانش به سلاحهای تجربی خود چسبیده بودند و انواع مختلفی از برنامهها را برای کنترل عملی رفتار هدایت میکردند . کتابهای آموزشی و آموزش به کمک کامپیوتر ، تغییر رفتار ( به عنوان مثال ، استفاده از نشانهها برای پاداش رفتار مورد نظر در بین بیماران روانی ) ، و جوامع utopian برنامهریزیشده ( چارت ۲ ) همگی ریشه علمی در رد شدن اسکینر از تیوری به نفع تلاشهای مستقیم برای تولید نتایج یافتند .
متغیرهای Intervening و ساختارهای فرضی
یادگیری یک مفهوم است و نه یک چیز ، و فعالیت به نام یادگیری تنها از طریق علایم رفتاری استنتاج میشود . تمایز بین رفتار و فرآیند استنباط یکی از مهمترین مشارکتهای (تولمان ) بوده و برای تطبیق دیدگاههای تاثیرگذار که ممکن است کاملا ً متناقض به نظر برسد ، عمل میکند . behaviourism کلاسیک ، که توسط جان B توسعه داده شد. واتسون ( ۱۸۷۸ - ۱۹۵۸ ) ، هر حساب mentalistic را رد کرد و به دنبال محدود کردن تجزیه و تحلیل به چنین مکانیسمهای فیزیولوژیکی به عنوان واکنشها شد. واتسون استدلال میکند که اینها به گونهای هدفمند هستند که به اصطلاح افکار ، امیدها ، انتظارات ، و تصاویر نمیتوانند باشند . دیدگاه مخالف آن فعالیت تجربی ( introspective ) را نشان میدهد ( دقیقا همان چیزی که واتسون میخواست آن را رد کند ) نیازمند بحث است .
(تولمان ) خودش را a صدا زد و ظاهرا ً به اصرار واتسون در مورد بیطرفی پایبند بود . اما او همچنین به تفکر ، امید و آگاهی علاقهمند بود . (تولمان ) در حال یافتن راه حلی برای این مشکل نظریههای ناسازگار بعد از ارتباط او با حلقه وین positivists منطقی بود ، که آموزه های قطعی او توجه روانشناسان ایالاتمتحده را در حدود سال ۱۹۲۰ جلب کرد . وی تاکید کرد که یادگیری به طور کامل توسط متغیرهای مستقل ( مستقیم ) به عنوان آموزش قبلی و شرایط فیزیولوژیکی ( تعیینشده ) و با واکنش محیط نیاز دارد . با توجه به تلمن ، توسعه یادگیری از طریق احتمال تغییر یافته نشان داده میشود که رفتار ( متغیر وابسته ) نتیجه خواهد داشت . او نشان داد که خود یادگیری به طور مستقیم قابلمشاهده نیست ؛ این یک متغیر مداخله است ، که به عنوان یک فرآیند اتصال بین متغیرهای پیشین ( مستقل ) و رفتار متعاقب آن استنباط میشود .
یک احتمال جالب این است که این متغیرها ممکن است دارای bases physiological قابل کشف باشند . Psychologists پل ای . Meehl و کنت MacCorquodale پیشنهاد کردند که تمایز بین انتزاعی و مکانیسمهای فیزیولوژیکی مورد حمایت دیگران تمایز ایجاد شود . Meehl و MacCorquodale با استفاده از متغیر intervening برای انتزاع و ساخت فرضی برای بنیان فیزیولوژیکی توصیه کردند . برای مثال ، هال قدرت عادت را به عنوان یک متغیر مداخله رفتار کرد و آن را به عنوان تابعی ریاضی انتزاعی از تعداد دفعاتی که واکنش داده میشود تعریف کرد. در مقابل ، ادوارد ل . Thorndike ( ۱۸۷۴ - ۱۹۴۹ ) یادگیری را به عنوان یک ساختار فرضی به کار برد که یک مکانیزم فیزیولوژیکی را ایجاد میکند : هدایت انتقال تکانشهای عصبی .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر