دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۴:۳۳ ۸۸۶ بازديد
تداخل ناشی از associations قبلی ( و بعد ) مهار proactive ( و مهار عطف به گذشته ) نامیده میشود . این دو شکل مهار معمولا ً به عنوان فرآیندهای مهم در فراموش کردن ، مهار proactive که اهمیت بیشتری دارد پذیرفته میشوند .
گرایشهای معاصر در نظریه یادگیری
در اوایل دهه ۱۹۳۰ ، تمایز بین رفتار اکتسابی و ارثی از حالا واضحتر به نظر میرسید . این دیدگاه که هر نوع رفتاری ، یا به راحتی آموخته میشود و یا به سادگی توسعه مییابد، صریح به نظر میرسد . مطالعات بر پایه این انتظارات باعث شد که محققان به این نتیجه برسند که رفتار موش در بین گربهها به جای غریزه ، آموخته میشود که ترسهای انسان تماما ً به دست آورده میشوند ، یا اینکه هوش به طور کامل نتیجه تجربه است . نظریه پردازان در حال یادگیری میگویند که اغلب رفتارها آموخته میشوند و عوامل بیولوژیکی اهمیت چندانی ندارند .
چهل سال بعد این موقعیت غیرقابل دفاع بود . تمایز شدید ضمنی بین رفتار اکتسابی و ارثی به طرز بدی تار شدهاست . برای مثال ، مشخص شدهاست که جوانان بسیاری از گونههای حیوانی به طور خودکار یاد خواهند گرفت که اولین هدف بزرگ ، متحرک و پر سر و صدا را دنبال کنند ( مثل این که مادرشان است ) . این شکل خاص از یادگیری ، نشانهگذاری خوانده میشود و به نظر میرسد تنها در طول مرحله بحرانی اولیه زندگی رخ میدهد . در میان mallard ducklings که در حدود ۱۵ ساعت بعد از تخمگذاری امکان پذیر است . در این دوران ، یک جوجه اردک به راحتی بر روی یک پیرمرد یا یک توپ پلاستیکی که بر روی یک اردک مادر قرار خواهد گرفت ، نقش خواهد گذاشت . آیا این رفتار غریزی و یا آموخته است ؟ هر دو it . این تمایل غریزی که نشانهگذاری شود بخشی از میراث زیستی جوجه اردک است ، در حالی که موضوعی که نشانهگذاری میشود موضوع تجربه است . چیزی که برای نظریه یادگیری قابلتوجه است این است که سهم زیستشناسی را نمیتوان نادیده گرفت .
نظریهپردازان یاد گیری زمانی تعدادی از مفاهیم را از دادگاه بر روی زمین که به طور عینی آلوده به نظر میرسیدند ، رد کردند . تصویر ، شناخت ، آگاهی و اراده همه مفاهیمی هستند که پذیرش این اساس را انکار کردهاند . آنها mentalistic ، ذهنی ، introspective و unverifiable به نظر میرسیدند . با این حال ، در اواخر قرن بیستم این موضوع بیشتر مورد توجه علمی قرار گرفت .
برای مثال ، مفهوم تصویر در یادگیری ، قابلیت زنده بودن واقعی را نشان میدهد . مدتها است که گزارش شدهاست که هر چه یک لیست از کلمات معنیدار باشد ، یادگیری آسانتر خواهد بود . مدرک معنیداری برای یک کلمه ممکن است به صورت عینی و عینی تعریف شود که افراد به سرعت میتوانند یک کلمه دیگر در پاسخ ارایه دهند . با استفاده از این مقیاسهای تجربی معناداری رابطه معنیدار و معنیداری بین معناداری و سهولت یادگیری یافت شدهاست . با این حال ، کلمات معنیدار ممکن است تصاویر واضحی را به وجود آورند که افراد میتوانند در هنگام پرسش توضیح دهند . هنگامی که این تصاویر را به یاد میآورند ، به نظر میرسد که یاد گرفته میشوند و به راحتی به یاد دارند . بنابراین ، به نظر میرسد که نظریه یادگیری وقتی استفاده میشود که دادههای introspective مورد استفاده قرار میگیرند .
خطای نهایی در نظریه یادگیری زیاد ناشی از گرایشها قبلی برای استفاده از قوانین فیزیک به عنوان یک مدل است . نظریهپردازان به دنبال قوانین کلی کاربرد گستردهای بودند که به تفاوتهای مبهم میان افراد گرایش داشتند . به عنوان مثال ، ایمان هال نسبت به قوانین جهانی رفتار حیوانات کامل بود و فرضیه خود را در مورد فاصله بهینه برای شرطیسازی کلاسیک در انسانها ، پستانداران دیگر ، و پرندگان بر روی الگوی هدایت عصبی خرچنگ نعل اسب بنا کرد . حتی برای تفاوتهای بین گونهها نگرانی چندانی وجود نداشت . در همان گونه ، تفاوتهای فردی به عنوان یک مزاحم صرف دیده میشد ؛ این باور وجود داشت که با مطالعه بسیاری از سوژهها و با میانگین محاسبه ، قوانین پایه یادگیری را میتوان یافت . با این حال ، به اصطلاح قوانین به این شکل توسعهیافته اند که حتی یک فرد را نشان نمیدهد که رفتار آنها به طور متوسط کمک کردهاست .
منبع سایت بریتانیایی
گرایشهای معاصر در نظریه یادگیری
در اوایل دهه ۱۹۳۰ ، تمایز بین رفتار اکتسابی و ارثی از حالا واضحتر به نظر میرسید . این دیدگاه که هر نوع رفتاری ، یا به راحتی آموخته میشود و یا به سادگی توسعه مییابد، صریح به نظر میرسد . مطالعات بر پایه این انتظارات باعث شد که محققان به این نتیجه برسند که رفتار موش در بین گربهها به جای غریزه ، آموخته میشود که ترسهای انسان تماما ً به دست آورده میشوند ، یا اینکه هوش به طور کامل نتیجه تجربه است . نظریه پردازان در حال یادگیری میگویند که اغلب رفتارها آموخته میشوند و عوامل بیولوژیکی اهمیت چندانی ندارند .
چهل سال بعد این موقعیت غیرقابل دفاع بود . تمایز شدید ضمنی بین رفتار اکتسابی و ارثی به طرز بدی تار شدهاست . برای مثال ، مشخص شدهاست که جوانان بسیاری از گونههای حیوانی به طور خودکار یاد خواهند گرفت که اولین هدف بزرگ ، متحرک و پر سر و صدا را دنبال کنند ( مثل این که مادرشان است ) . این شکل خاص از یادگیری ، نشانهگذاری خوانده میشود و به نظر میرسد تنها در طول مرحله بحرانی اولیه زندگی رخ میدهد . در میان mallard ducklings که در حدود ۱۵ ساعت بعد از تخمگذاری امکان پذیر است . در این دوران ، یک جوجه اردک به راحتی بر روی یک پیرمرد یا یک توپ پلاستیکی که بر روی یک اردک مادر قرار خواهد گرفت ، نقش خواهد گذاشت . آیا این رفتار غریزی و یا آموخته است ؟ هر دو it . این تمایل غریزی که نشانهگذاری شود بخشی از میراث زیستی جوجه اردک است ، در حالی که موضوعی که نشانهگذاری میشود موضوع تجربه است . چیزی که برای نظریه یادگیری قابلتوجه است این است که سهم زیستشناسی را نمیتوان نادیده گرفت .
نظریهپردازان یاد گیری زمانی تعدادی از مفاهیم را از دادگاه بر روی زمین که به طور عینی آلوده به نظر میرسیدند ، رد کردند . تصویر ، شناخت ، آگاهی و اراده همه مفاهیمی هستند که پذیرش این اساس را انکار کردهاند . آنها mentalistic ، ذهنی ، introspective و unverifiable به نظر میرسیدند . با این حال ، در اواخر قرن بیستم این موضوع بیشتر مورد توجه علمی قرار گرفت .
برای مثال ، مفهوم تصویر در یادگیری ، قابلیت زنده بودن واقعی را نشان میدهد . مدتها است که گزارش شدهاست که هر چه یک لیست از کلمات معنیدار باشد ، یادگیری آسانتر خواهد بود . مدرک معنیداری برای یک کلمه ممکن است به صورت عینی و عینی تعریف شود که افراد به سرعت میتوانند یک کلمه دیگر در پاسخ ارایه دهند . با استفاده از این مقیاسهای تجربی معناداری رابطه معنیدار و معنیداری بین معناداری و سهولت یادگیری یافت شدهاست . با این حال ، کلمات معنیدار ممکن است تصاویر واضحی را به وجود آورند که افراد میتوانند در هنگام پرسش توضیح دهند . هنگامی که این تصاویر را به یاد میآورند ، به نظر میرسد که یاد گرفته میشوند و به راحتی به یاد دارند . بنابراین ، به نظر میرسد که نظریه یادگیری وقتی استفاده میشود که دادههای introspective مورد استفاده قرار میگیرند .
خطای نهایی در نظریه یادگیری زیاد ناشی از گرایشها قبلی برای استفاده از قوانین فیزیک به عنوان یک مدل است . نظریهپردازان به دنبال قوانین کلی کاربرد گستردهای بودند که به تفاوتهای مبهم میان افراد گرایش داشتند . به عنوان مثال ، ایمان هال نسبت به قوانین جهانی رفتار حیوانات کامل بود و فرضیه خود را در مورد فاصله بهینه برای شرطیسازی کلاسیک در انسانها ، پستانداران دیگر ، و پرندگان بر روی الگوی هدایت عصبی خرچنگ نعل اسب بنا کرد . حتی برای تفاوتهای بین گونهها نگرانی چندانی وجود نداشت . در همان گونه ، تفاوتهای فردی به عنوان یک مزاحم صرف دیده میشد ؛ این باور وجود داشت که با مطالعه بسیاری از سوژهها و با میانگین محاسبه ، قوانین پایه یادگیری را میتوان یافت . با این حال ، به اصطلاح قوانین به این شکل توسعهیافته اند که حتی یک فرد را نشان نمیدهد که رفتار آنها به طور متوسط کمک کردهاست .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر