دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷ ۱۴:۱۳ ۸۰۷ بازديد
تئوریهای بیولوژیکی
نظریههای مطرحشده در بالا به دنبال درک هوش از نظر ساختارهای ذهنی فرضی هستند، چه عواملی هستند ، فرآیندهای شناختی ، یا فرآیندهای شناختی در تعامل با متن . تئوریهای بیولوژیکی رویکرد کاملا ً متفاوتی را ارایه میدهند که به طور کلی با ساختارهای ذهنی ارتباط دارد . طرفداران این نظریهها ، که معمولا ً reductionists نامیده میشوند، بر این باورند که درک صحیح از هوش تنها با شناسایی اساس بیولوژیکی آن امکان پذیر است . برخی استدلال میکنند که در واقع هیچ جایگزین برای تقلیل گرایی وجود ندارد اگر ، در حقیقت ، هدف توضیح دادن به جای صرفا ً توضیح رفتار است . اما این مورد یک مورد باز و بسته نیست ، به خصوص اگر اطلاعات به عنوان چیزی بیشتر از پردازش صرف اطلاعات در نظر گرفته شود . همانطور که هاوارد گاردنر در این مقاله به طور کنایه آمیزی پرسید : " آنچه ما در مورد یادگیری نمیدانیم " ( ۲۰۰۴ ) :
آیا یادگیری و تفکر انسان میتواند به اندازه کافی به عملیات نورونها ، از یک سو و یا به چیپ هایی از سیلیکون ، به دیگری کاهش یابد ؟ یا چیز مهمی نیست ، چیزی که خواستار توضیح در سطح ارگانیسم انسان میشود ؟
Analogies که مغز انسان را با یک کامپیوتر مقایسه میکنند ، نشان میدهند که رویکردهای بیولوژیکی برای هوش باید به عنوان مکمل ، به جای جایگزین کردن سایر رویکردها ، در نظر گرفته شوند . به عنوان مثال ، وقتی یک فرد یک لغت زبان آلمانی جدید یاد میگیرد ، از جفت جفت کردن، مثلا ً، بین اصطلاح آلمانی Die و رنگ کلمه انگلیسی آگاه میشود ، اما یک اثر نیز در مغز قرار داده میشود که زمانی که اطلاعات مورد نیاز است ، در دسترس قرار میگیرد . اگرچه نسبتا ً کمی در مورد پایگاههای بیولوژیکی اطلاعات شناخته شدهاست ، پیشرفت در سه جبهه مختلف انجام شدهاست که شامل مطالعات مربوط به عملیات مغز است .
مطالعات Hemispheric
یک رویکرد بیولوژیکی بر انواع عملکرد عقلانی متمرکز بوده و آنها مربوط به مناطقی از مغز است که از آن نشات میگیرند . در پژوهش خود در مورد وظایف دو نیمکره مغز ، روانشناس Jerre لوی و دیگران دریافتند که نیمکره چپ در کارهای تحلیلی ، مانند دخیل در کاربرد زبان ، برتری دارد ، در حالی که نیمکره راست از بسیاری از اشکال بصری و فضایی برتر است . به طور کلی ، نیمکره راست گرایش بیشتری به synthetic و holistic در عملکرد خود نسبت به چپ دارد . با این وجود ، الگوهای تخصصی سازی پیچیده پیچیده هستند و به راحتی قابل تعمیم نیستند .
تخصص دو نیمکره مغز در یک مطالعه اولیه توسط لوی و neurobiologist آمریکایی راجر دبلیو نشان داده میشود . اسپری Sperry که با بیماران split کار میکرد - یعنی افرادی که طناب رابط آنها قطع شدهبود . از آنجا که طناب رابط دو نیمکره را در یک مغز عادی پیوند میدهد ، در این بیماران دو نیمکره به طور مستقل از هم عمل میکنند .
لوی و اسپری اسپری از بیماران جدا شده خواستند تا بلوکهای چوبی کوچکی را نگه دارند که در هر دو سمت چپ یا سمت راست آنها دیده نمیشوند و با تصاویر دو بعدی منطبق میشوند . آنها دریافتند که بیماران با استفاده از دستچپ در این کار نسبت به کسانی که از سمت راست استفاده میکنند ، کار بهتری انجام دادند ، اما با توجه بیشتر متوجه شدند که دو گروه از بیماران به نظر میرسد که از استراتژیهای مختلفی برای حل این مشکل استفاده میکنند . تجزیه و تحلیل آنها نشان داد که دست راست ( که توسط نیمکره چپ مغز کنترل میشود ) با الگوهایی که به آسانی در کلمات توصیف میشوند ، عمل میکند اما تشخیص بصری مشکل است . در مقابل ، دستچپ ( تحت سلطه نیمکره راست ) با الگوهایی که نیاز به تبعیض دیداری دارند ، ماهرتر است .
مطالعات بر روی موج مغز
یک جبهه دوم از تحقیقات بیولوژیکی شامل استفاده از ضبط امواج مغزی است . به عنوان مثال ، هانس Eysenck ، روانشناس بریتانیایی متولد آلمان ، الگوهای مغزی و سرعت واکنش مردم را مورد مطالعه قرار داد . پیش از این ، تحقیقات موج مغزی رابطه بین این امواج و عملکرد را در تستهای توانایی و یا در وظایف شناختی مختلف مورد مطالعه قرار داده بود .
منبع سایت بریتانیایی
نظریههای مطرحشده در بالا به دنبال درک هوش از نظر ساختارهای ذهنی فرضی هستند، چه عواملی هستند ، فرآیندهای شناختی ، یا فرآیندهای شناختی در تعامل با متن . تئوریهای بیولوژیکی رویکرد کاملا ً متفاوتی را ارایه میدهند که به طور کلی با ساختارهای ذهنی ارتباط دارد . طرفداران این نظریهها ، که معمولا ً reductionists نامیده میشوند، بر این باورند که درک صحیح از هوش تنها با شناسایی اساس بیولوژیکی آن امکان پذیر است . برخی استدلال میکنند که در واقع هیچ جایگزین برای تقلیل گرایی وجود ندارد اگر ، در حقیقت ، هدف توضیح دادن به جای صرفا ً توضیح رفتار است . اما این مورد یک مورد باز و بسته نیست ، به خصوص اگر اطلاعات به عنوان چیزی بیشتر از پردازش صرف اطلاعات در نظر گرفته شود . همانطور که هاوارد گاردنر در این مقاله به طور کنایه آمیزی پرسید : " آنچه ما در مورد یادگیری نمیدانیم " ( ۲۰۰۴ ) :
آیا یادگیری و تفکر انسان میتواند به اندازه کافی به عملیات نورونها ، از یک سو و یا به چیپ هایی از سیلیکون ، به دیگری کاهش یابد ؟ یا چیز مهمی نیست ، چیزی که خواستار توضیح در سطح ارگانیسم انسان میشود ؟
Analogies که مغز انسان را با یک کامپیوتر مقایسه میکنند ، نشان میدهند که رویکردهای بیولوژیکی برای هوش باید به عنوان مکمل ، به جای جایگزین کردن سایر رویکردها ، در نظر گرفته شوند . به عنوان مثال ، وقتی یک فرد یک لغت زبان آلمانی جدید یاد میگیرد ، از جفت جفت کردن، مثلا ً، بین اصطلاح آلمانی Die و رنگ کلمه انگلیسی آگاه میشود ، اما یک اثر نیز در مغز قرار داده میشود که زمانی که اطلاعات مورد نیاز است ، در دسترس قرار میگیرد . اگرچه نسبتا ً کمی در مورد پایگاههای بیولوژیکی اطلاعات شناخته شدهاست ، پیشرفت در سه جبهه مختلف انجام شدهاست که شامل مطالعات مربوط به عملیات مغز است .
مطالعات Hemispheric
یک رویکرد بیولوژیکی بر انواع عملکرد عقلانی متمرکز بوده و آنها مربوط به مناطقی از مغز است که از آن نشات میگیرند . در پژوهش خود در مورد وظایف دو نیمکره مغز ، روانشناس Jerre لوی و دیگران دریافتند که نیمکره چپ در کارهای تحلیلی ، مانند دخیل در کاربرد زبان ، برتری دارد ، در حالی که نیمکره راست از بسیاری از اشکال بصری و فضایی برتر است . به طور کلی ، نیمکره راست گرایش بیشتری به synthetic و holistic در عملکرد خود نسبت به چپ دارد . با این وجود ، الگوهای تخصصی سازی پیچیده پیچیده هستند و به راحتی قابل تعمیم نیستند .
تخصص دو نیمکره مغز در یک مطالعه اولیه توسط لوی و neurobiologist آمریکایی راجر دبلیو نشان داده میشود . اسپری Sperry که با بیماران split کار میکرد - یعنی افرادی که طناب رابط آنها قطع شدهبود . از آنجا که طناب رابط دو نیمکره را در یک مغز عادی پیوند میدهد ، در این بیماران دو نیمکره به طور مستقل از هم عمل میکنند .
لوی و اسپری اسپری از بیماران جدا شده خواستند تا بلوکهای چوبی کوچکی را نگه دارند که در هر دو سمت چپ یا سمت راست آنها دیده نمیشوند و با تصاویر دو بعدی منطبق میشوند . آنها دریافتند که بیماران با استفاده از دستچپ در این کار نسبت به کسانی که از سمت راست استفاده میکنند ، کار بهتری انجام دادند ، اما با توجه بیشتر متوجه شدند که دو گروه از بیماران به نظر میرسد که از استراتژیهای مختلفی برای حل این مشکل استفاده میکنند . تجزیه و تحلیل آنها نشان داد که دست راست ( که توسط نیمکره چپ مغز کنترل میشود ) با الگوهایی که به آسانی در کلمات توصیف میشوند ، عمل میکند اما تشخیص بصری مشکل است . در مقابل ، دستچپ ( تحت سلطه نیمکره راست ) با الگوهایی که نیاز به تبعیض دیداری دارند ، ماهرتر است .
مطالعات بر روی موج مغز
یک جبهه دوم از تحقیقات بیولوژیکی شامل استفاده از ضبط امواج مغزی است . به عنوان مثال ، هانس Eysenck ، روانشناس بریتانیایی متولد آلمان ، الگوهای مغزی و سرعت واکنش مردم را مورد مطالعه قرار داد . پیش از این ، تحقیقات موج مغزی رابطه بین این امواج و عملکرد را در تستهای توانایی و یا در وظایف شناختی مختلف مورد مطالعه قرار داده بود .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر