یکشنبه ۱۴ بهمن ۹۷ ۱۵:۲۴ ۸۶۷ بازديد
قبلا ً ذکر شدهاست که این اصول منجر به تشریح مواد اولیه شدهاست ؛ به نظر میرسد که این نهادها نمیتوانند مشخص شوند اما تنها به نام لودویگ Wittgenstein ، فیلسوف قرن بیستم ، در رساله خود به نام Logico - Philosophicus و راسل در سخنرانیهای خود در زمینه atomism منطقی پذیرفته شدند . با این حال ، این دشواریها ، با این حال ، در زمان انتشار این نظریه مشاهده نشده اند ، و در اینجا اهمیت بیشتری دارد که بر این حقیقت تاکید کنیم که هر گونه آیین افلاطونی را تضعیف کردهاست . استدلال بر این است که اشکال ، یا اعداد ، به تنهایی واقعی هستند ، بحث کردن برای واقعیت انتزاعی نیستند ؛ تا به طور خلاصه ، زیبایی تنها تا زمانی وجود داشته باشد که چیزی زیبا باشد ، و یک چیز باید فردی بتونی باشد . یا اگر این کاملا ً درست نباشد ( برای ، بعد از همه اینها ، میتوان گفت که وجود یک میلیون وجه وجود دارد ، حتی اگر چیزی در حقیقت یک میلیون وجه داشته باشد ) وجود عینی باید در برخی موارد وجود داشته باشد : " x " در " x " باید به جای یک نهاد غیر ممکن ، قابل تعویض باشد .
موضوع برجسته بحث فلسفی در قرونوسطی چیزی بود که به عنوان مساله of شناخته میشد ، که مربوط به وضعیت هستیشناسی ، یا نوع وجود ، برای منسوب شدن به the کلمات عمومی بود . یکی از منتقدان افلاطون گفتهاست : " من اسبهای خاصی را میبینم ، اما نه horseness " ؛ و افلاطون پاسخ داده بود: " این به این دلیل است که افلاطون معتقد بود که horseness ، فرم اسب ، یا خود اسب ، برای استفاده از عبارت خودش ، چیزی است که به طور جداگانه وجود داشته باشد؛ آن را نه با چشم بدنی بلکه با چشم روح تشخیص داد . این دیدگاه که علاوه بر اسبهای فردی نیز وجود دارد ، در قرونوسطی نیز شکل اسب شناخته میشود . ارسطو نیز ادعا میکرد که Realist است ، چون او هم فکر میکرد که اشکال واقعا ً وجود دارند ، اگر چه فقط در موارد خاصی مجسم شدهاست . فیلسوفان شکاک بیشتر حقایق را انکار کردند و برخی از آنها را با افکار ( conceptualists ) و برخی دیگر با نام ( nominalists ) شناسایی کردند .
بحث درباره universals در واقع بسیار آشفته بود . حداقل دو موضوع کاملا ً مجزا در کار بود . اول از همه ، این سوال در مورد وضعیت اختصاصدادهشده به هر چیزی که گزارههای مورد نظر به آن ارجاع داده شد وجود داشت ؛ به عنوان مثال ، ، قادر به بحث درباره ویژگیهای مثلث یا دایره بودند. مثلث و دایره کجا بود ؟ در واقع ، اصول ارسطو در دستهها از قبل نشان داده بود که بودن هر گزاره ، لزوما ً متفاوت از مواد اولیه است ؛ حلقه وجود نداشت و نمیتوانست به عنوان این مرد یا این اسب وجود داشته باشد . هنگامی که ارسطو به عنوان یک Realist در بحث درباره universals توصیف میشود ، توصیف بسیار گمراهکننده است . به یک معنا او باور نداشت که universals به طور کلی واقعی هستند ؛ با این حال ، او این کار را کرد و این جایی است که دومین موضوع مطرح شد . برخی از افرادی که واقعیت of را انکار کردهاند میخواهند بگویند که همه طبقهبندی ساختگی است ؛ توصیف افراد از چیزها به منافع آنها بستگی دارد ، به اندازه آنچه که واقعا ً وجود دارد . ارسطو ، در مقابل ، اعتقاد داشت که هر اسب خاص ، به عنوان مثال ، شکل یا ماهیت عینی اسب را تجسم میکند ، که بر این اساس یک اصل حقیقی ، در صورتی انتزاعی ، سازنده از جهان است . سوالی که در مورد آن طبقهبندی مصنوعی است به وضوح متفاوت از وضعیت of است ؛ حتی اگر مشکل دوم رد شود ، به این دلیل که فلاسفه مدرن میگویند که تنها نامهای صحیح و عبارات individuating referents دارند ؛ کلمات کلی نه .
منبع سایت بریتانیایی
موضوع برجسته بحث فلسفی در قرونوسطی چیزی بود که به عنوان مساله of شناخته میشد ، که مربوط به وضعیت هستیشناسی ، یا نوع وجود ، برای منسوب شدن به the کلمات عمومی بود . یکی از منتقدان افلاطون گفتهاست : " من اسبهای خاصی را میبینم ، اما نه horseness " ؛ و افلاطون پاسخ داده بود: " این به این دلیل است که افلاطون معتقد بود که horseness ، فرم اسب ، یا خود اسب ، برای استفاده از عبارت خودش ، چیزی است که به طور جداگانه وجود داشته باشد؛ آن را نه با چشم بدنی بلکه با چشم روح تشخیص داد . این دیدگاه که علاوه بر اسبهای فردی نیز وجود دارد ، در قرونوسطی نیز شکل اسب شناخته میشود . ارسطو نیز ادعا میکرد که Realist است ، چون او هم فکر میکرد که اشکال واقعا ً وجود دارند ، اگر چه فقط در موارد خاصی مجسم شدهاست . فیلسوفان شکاک بیشتر حقایق را انکار کردند و برخی از آنها را با افکار ( conceptualists ) و برخی دیگر با نام ( nominalists ) شناسایی کردند .
بحث درباره universals در واقع بسیار آشفته بود . حداقل دو موضوع کاملا ً مجزا در کار بود . اول از همه ، این سوال در مورد وضعیت اختصاصدادهشده به هر چیزی که گزارههای مورد نظر به آن ارجاع داده شد وجود داشت ؛ به عنوان مثال ، ، قادر به بحث درباره ویژگیهای مثلث یا دایره بودند. مثلث و دایره کجا بود ؟ در واقع ، اصول ارسطو در دستهها از قبل نشان داده بود که بودن هر گزاره ، لزوما ً متفاوت از مواد اولیه است ؛ حلقه وجود نداشت و نمیتوانست به عنوان این مرد یا این اسب وجود داشته باشد . هنگامی که ارسطو به عنوان یک Realist در بحث درباره universals توصیف میشود ، توصیف بسیار گمراهکننده است . به یک معنا او باور نداشت که universals به طور کلی واقعی هستند ؛ با این حال ، او این کار را کرد و این جایی است که دومین موضوع مطرح شد . برخی از افرادی که واقعیت of را انکار کردهاند میخواهند بگویند که همه طبقهبندی ساختگی است ؛ توصیف افراد از چیزها به منافع آنها بستگی دارد ، به اندازه آنچه که واقعا ً وجود دارد . ارسطو ، در مقابل ، اعتقاد داشت که هر اسب خاص ، به عنوان مثال ، شکل یا ماهیت عینی اسب را تجسم میکند ، که بر این اساس یک اصل حقیقی ، در صورتی انتزاعی ، سازنده از جهان است . سوالی که در مورد آن طبقهبندی مصنوعی است به وضوح متفاوت از وضعیت of است ؛ حتی اگر مشکل دوم رد شود ، به این دلیل که فلاسفه مدرن میگویند که تنها نامهای صحیح و عبارات individuating referents دارند ؛ کلمات کلی نه .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر