یکشنبه ۱۴ بهمن ۹۷ ۱۴:۳۰ ۸۴۹ بازديد
بیشتر مطالعات نشان میدهند که اغلب نوجوانان کمی اختلاف جدی با والدین دارند . در حقیقت ، در انتخاب سالان خود ، نوجوانان معمولا ً به سمت کسانی جذب میشوند که نگرشها و ارزشهای خود را با کسانی که توسط پدر و مادر نگهداری میشوند و در نهایت توسط خود نوجوانان پذیرفته میشوند ، نشان میدهند . به عنوان مثال ، در حالی که همسالان ، نوجوانان را در رابطه با چنین موضوعاتی چون آرمانهای آموزشی و عملکرد تحتتاثیر قرار میدهند ، در اغلب موارد همگرایی بین خانواده و تاثیرات همسالان وجود دارد . در حالی که این موردی است که نوجوانان و والدین در مورد مسائل مربوط به نگرانی اجتماعی معاصر ، نگرشهای متفاوتی دارند ( به عنوان مثال ، سیاست ، استفاده از مواد مخدر و گرایشها جنسی ) ، بیشتر این تفاوتها منعکسکننده تفاوت در شدت رفتار هستند تا جهت نگرش . به عبارت دیگر ، بیشتر تفاوتهای نسلی به سادگی شامل سطوح مختلفی از حمایت برای یک موقعیت خاص میشوند . در مجموع ، شواهد زیادی در حمایت از کلیشه فرهنگی نوجوانی به عنوان دوره طوفان و استرس وجود ندارد . اغلب نوجوانان به روابط نزدیک و حمایتی خود با والدین خود ادامه میدهند ، و روابط آنها با همسالان ، به جای اینکه بر علیه آنها اجرا شود ، تمایل به حمایت از آرمانهای پدری دارند .
شخصیت
تغییرات چشمگیر که بلوغ را مشخص میکنند ، بلوغ را با چالشهای روانی جدی مواجه میکنند . فردی که به مدت ۱۲ سال زندگی کردهاست ، حس خاصی از خود و توانایی خود را ایجاد کردهاست . با این حال ، در دوران نوجوانی ، این دانش از خود به چالش کشیده میشود . همانطور که بحث شد ، تغییرات بدنی نسبتا ً ناگهانی در این دوره با تغییرات چشمگیر در افکار و احساسات همراه است . بنابراین ، تمام فرضیاتی که در مراحل اولیه خود در نظر گرفته میشوند ممکن است مربوط به افراد جدیدی باشند که خود را مییابند . از آنجا که حس منسجم خود برای عملکرد سازنده در جامعه ضروری است ، نوجوانان از یک سوال روانی حیاتی سوال میکنند : من چه کسی هستم ؟
درست زمانی که نوجوانان نسبت به اینکه چه کسی هستند مطمئن نیستند ، جامعه شروع به پرسیدن سوالات مربوط به آنها میکند . برای مثال ، انتظار میرود که نوجوانان اولین گامها را به سمت اهداف شغلی خود انجام دهند . پس از آن ، جامعه از نوجوانان سوال میکند که چه نقشهایی را بزرگسالان بازی خواهند کرد - یعنی آنچه که از نظر اجتماعی ، مجموعهای از رفتارهایی است که انتخاب میکنند . بنابراین ، جنبه کلیدی این معمای نوجوان ، یافتن نقشی است که به طور کلی عبارت است از بیان ظاهری هویت . تحول احساسی که با این حکم برانگیخته میشود بحران هویت نامیده میشود . برای حل این بحران و رسیدن به یک حس هویت ، لازم است که توسعه روانی و دستورها اجتماعی را ترکیب کنیم . نوجوانی باید یک جهت گیری برای زندگی پیدا کند که نه تنها ویژگیهای خود را برآورده کند بلکه در عین حال با آنچه که جامعه انتظار دارد سازگار باشد ؛ یعنی ، یک نقش نمیتواند خود مخرب باشد ( به عنوان مثال ، روزه مداوم ) و یا از نظر اجتماعی مخالف است ( به عنوان مثال ، رفتار جنایی ) . در جستجو برای یک هویت ، بزرگسال باید آنچه را که او به آن اعتقاد دارد و رفتار و ایدهآلها را ، برای تعهد به یک نقش شامل ، تا درجه پایینتر یا کمتر ، تعهد به مجموعهای از ارزشها را کشف کند .
اگر فرد بزرگسال نتواند بحران هویت را با زمان ورود به بزرگسالی حل کند ، احساس سردرگمی و یا انتشار هویت خواهد کرد . برخی جوانان کمسن و سال بین نقشها در نوعی مهلت قانونی طولانیمدت " یا دوره از تعهد اجتناب میکنند . به نظر میرسد که برخی دیگر از بحران اجتناب میکنند و به راحتی در یک هویت در دسترس ، از نظر اجتماعی مورد تایید قرار میگیرند . با این حال برخی دیگر بحران خود را با اتخاذ یک نقش در دسترس اما اجتماعی و یا ایدئولوژی حل میکنند . این گزینه دوم ، تشکیل هویت منفی نامیده میشود و اغلب با رفتار delinquent مرتبط است . حل بحران هویت نوجوان ، تاثیر عمیقی بر توسعه در طول دوران بزرگسالی دارد .
منبع سایت بریتانیایی
شخصیت
تغییرات چشمگیر که بلوغ را مشخص میکنند ، بلوغ را با چالشهای روانی جدی مواجه میکنند . فردی که به مدت ۱۲ سال زندگی کردهاست ، حس خاصی از خود و توانایی خود را ایجاد کردهاست . با این حال ، در دوران نوجوانی ، این دانش از خود به چالش کشیده میشود . همانطور که بحث شد ، تغییرات بدنی نسبتا ً ناگهانی در این دوره با تغییرات چشمگیر در افکار و احساسات همراه است . بنابراین ، تمام فرضیاتی که در مراحل اولیه خود در نظر گرفته میشوند ممکن است مربوط به افراد جدیدی باشند که خود را مییابند . از آنجا که حس منسجم خود برای عملکرد سازنده در جامعه ضروری است ، نوجوانان از یک سوال روانی حیاتی سوال میکنند : من چه کسی هستم ؟
درست زمانی که نوجوانان نسبت به اینکه چه کسی هستند مطمئن نیستند ، جامعه شروع به پرسیدن سوالات مربوط به آنها میکند . برای مثال ، انتظار میرود که نوجوانان اولین گامها را به سمت اهداف شغلی خود انجام دهند . پس از آن ، جامعه از نوجوانان سوال میکند که چه نقشهایی را بزرگسالان بازی خواهند کرد - یعنی آنچه که از نظر اجتماعی ، مجموعهای از رفتارهایی است که انتخاب میکنند . بنابراین ، جنبه کلیدی این معمای نوجوان ، یافتن نقشی است که به طور کلی عبارت است از بیان ظاهری هویت . تحول احساسی که با این حکم برانگیخته میشود بحران هویت نامیده میشود . برای حل این بحران و رسیدن به یک حس هویت ، لازم است که توسعه روانی و دستورها اجتماعی را ترکیب کنیم . نوجوانی باید یک جهت گیری برای زندگی پیدا کند که نه تنها ویژگیهای خود را برآورده کند بلکه در عین حال با آنچه که جامعه انتظار دارد سازگار باشد ؛ یعنی ، یک نقش نمیتواند خود مخرب باشد ( به عنوان مثال ، روزه مداوم ) و یا از نظر اجتماعی مخالف است ( به عنوان مثال ، رفتار جنایی ) . در جستجو برای یک هویت ، بزرگسال باید آنچه را که او به آن اعتقاد دارد و رفتار و ایدهآلها را ، برای تعهد به یک نقش شامل ، تا درجه پایینتر یا کمتر ، تعهد به مجموعهای از ارزشها را کشف کند .
اگر فرد بزرگسال نتواند بحران هویت را با زمان ورود به بزرگسالی حل کند ، احساس سردرگمی و یا انتشار هویت خواهد کرد . برخی جوانان کمسن و سال بین نقشها در نوعی مهلت قانونی طولانیمدت " یا دوره از تعهد اجتناب میکنند . به نظر میرسد که برخی دیگر از بحران اجتناب میکنند و به راحتی در یک هویت در دسترس ، از نظر اجتماعی مورد تایید قرار میگیرند . با این حال برخی دیگر بحران خود را با اتخاذ یک نقش در دسترس اما اجتماعی و یا ایدئولوژی حل میکنند . این گزینه دوم ، تشکیل هویت منفی نامیده میشود و اغلب با رفتار delinquent مرتبط است . حل بحران هویت نوجوان ، تاثیر عمیقی بر توسعه در طول دوران بزرگسالی دارد .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر