یکشنبه ۱۴ بهمن ۹۷ ۱۵:۳۸ ۷۹۱ بازديد
امروزه هیچ مساله متافیزیکی به شدت مورد بحث قرار نمیگیرد تا ذهن و جسم . سه موقعیت اصلی در دست است . اول ، هنوز نویسندگانی وجود دارند ( به عنوان مثال ، H.D. لوییس در اثر خود ذهن Elusive ) که فکر میکنند دکارت به طور قابلتوجهی حق دارد : ذهن و بدن متمایز هستند ، و " من " فکر میکند یک چیز جداگانه از " من " است که ۱۷۰ پوند وزن دارد . شهادت آگاهی به عنوان پشتیبان اصلی این نتیجهگیری استناد شدهاست ؛ ادعا میشود که همه مردان خود را میدانند که چه هستند ، و یا حداقل چه کسی هستند ، غیر از زندگی بدنی شان ؛ و این ادعا میشود که زندگی بدنی آنها خودشان را به عنوان تجربهها معرفی میکنند - به عنوان مثال ، به عنوان یک چیز ذهنی . وجود ذهن ، همان طور که دکارت ادعا میکرد ، مسلم است ، که از نظر جسمی مشکوک بوده و شاید به شدت قابلاثبات نیست . دوم ، نویسندگانی مانند گیلبرت Ryle وجود دارند که دوست دارند نظریه ارسطویی را به نتیجهگیری منطقی خود ببرند و استدلال کنند که ذهن چیزی جز شکل بدن نیست . همانطور که دکارت میپنداشت ، ذهن تنها به صاحب خود در دسترس نیست ؛ بلکه چیزی است که در هر فرد دیگری مشهود است . برای قرار دادن آن ، ذهن به سادگی رفتار میکند . در نهایت ، بسیاری از فلاسفه وجود دارند که اگر چه به طور کلی نسبت به راهحل دوم همدلی بیشتری نسبت به اولی دارند، آرزو دارند که " زندگی درونی " را به روشی ارایه دهند که در آن behaviourism این کار را نمیکند ؛ P.F. Strawson یک مثال معمولی است . در نهایت سعی میکنند ادعا کنند که واحد حقیقی نه ذهنی است و نه جسم بلکه فرد . فرد چیزی است که قادر به داشتن گزارههای فیزیکی و ذهنی به طور یکسان است . البته این البته به این معنا است که " من " این حساب ساده ریاضی و " من " را که اخیرا ً وزن کم کرده ، از دست دادهام. با این حال ، این دیدگاه تا کنون توسط حامیان این دیدگاه توضیح داده نشده است .
گذشته از این موقعیتهای مهم ، یک توسعه جالب توجه نویسندگان مانند استوارت Hampshire ، یک " زبان عادی " است که به عنوان ویژگی متمایز ذهن به کار میرود . طبق این دیدگاه ، یک انسان در میان اجساد وجود دارد اما همان طور که افلاطون گفتهاست ، خود حرکت به عنوان چیزهای مادی نیست . که این امر باید به گونهای باشد که بشر دارای ارادههای انسانی است و میتواند در شرایط مطلوب به صورت آزادانه عمل کند - به عنوان یک واقعیت نهایی پذیرفته شدهاست که نه نیاز به توضیح دارد و نه قادر به توضیح آن میباشد. اغلب تکذیب میکنند که هر گونه کشف علمی میتواند زمینهای منطقی برای زیر سوال بردن این حقیقت داشته باشد. همچنین تاکید شدهاست که علیت یک انسان اساسا ً متفاوت از رفتار طبیعی است ، اقدام عمدی نسبت به رفتار صرف که از سوی دیگر تعیین میشود ، کاملا ً متفاوت است .
در فلسفه اخیر به عنوان نتیجهای از ظهور سایبرنتیک ، آنچه که مردان را از ماشینها متمایز میسازد ، بحث و بررسی بسیاری در فلسفه اخیر به شمار میرود . دو جواب مورد استفاده قرار داده میشود : قدرت تفکر و آگاهی . اما در حال حاضر، ماشینهایی وجود دارند که تواناییهای محاسبه آنها به مراتب از هر انسانی پیشی میگیرند ؛ چنین ماشینهایی ممکن است به معنای واقعی کلمه فکر نکنند ، اما قطعا ً به نتایج میرسند . علاوه بر این، این درست نیست که عملیات آنها دارای ماهیتی کاملا ً روتین باشد : یک حس وجود دارد که در آن آنها میتوانند عملکرد خود را در نور تجربیات خود بهبود بخشند ."
این حقایق حاکی از آن است که فاصله بین ذهن و ماشینها کمتر از آن چیزی است که قبلا ً تصور میشد ؛ با این حال ، آنها کلا ً آن را نابود نمیکنند . بشر دارای قدرت تفکر خلاقانه است برخلاف چیزی که در ماشینها یافت میشود؛ به عنوان نوام چامسکی ، یک عالم زبانشناسی اهل آمریکا ، تاکید کردهاست ( و همانطور که دکارت در گفتار خود به گفتار خود اصرار داشت ) ، توانایی انسانها برای اداره کردن زبان به نحوی که آنها هر یک از حالات نامتناهی حالات ممکن را درک کنند چیزی است که نمیتوان با عبارات مکانیکی توضیح داد.
منبع سایت بریتانیایی
گذشته از این موقعیتهای مهم ، یک توسعه جالب توجه نویسندگان مانند استوارت Hampshire ، یک " زبان عادی " است که به عنوان ویژگی متمایز ذهن به کار میرود . طبق این دیدگاه ، یک انسان در میان اجساد وجود دارد اما همان طور که افلاطون گفتهاست ، خود حرکت به عنوان چیزهای مادی نیست . که این امر باید به گونهای باشد که بشر دارای ارادههای انسانی است و میتواند در شرایط مطلوب به صورت آزادانه عمل کند - به عنوان یک واقعیت نهایی پذیرفته شدهاست که نه نیاز به توضیح دارد و نه قادر به توضیح آن میباشد. اغلب تکذیب میکنند که هر گونه کشف علمی میتواند زمینهای منطقی برای زیر سوال بردن این حقیقت داشته باشد. همچنین تاکید شدهاست که علیت یک انسان اساسا ً متفاوت از رفتار طبیعی است ، اقدام عمدی نسبت به رفتار صرف که از سوی دیگر تعیین میشود ، کاملا ً متفاوت است .
در فلسفه اخیر به عنوان نتیجهای از ظهور سایبرنتیک ، آنچه که مردان را از ماشینها متمایز میسازد ، بحث و بررسی بسیاری در فلسفه اخیر به شمار میرود . دو جواب مورد استفاده قرار داده میشود : قدرت تفکر و آگاهی . اما در حال حاضر، ماشینهایی وجود دارند که تواناییهای محاسبه آنها به مراتب از هر انسانی پیشی میگیرند ؛ چنین ماشینهایی ممکن است به معنای واقعی کلمه فکر نکنند ، اما قطعا ً به نتایج میرسند . علاوه بر این، این درست نیست که عملیات آنها دارای ماهیتی کاملا ً روتین باشد : یک حس وجود دارد که در آن آنها میتوانند عملکرد خود را در نور تجربیات خود بهبود بخشند ."
این حقایق حاکی از آن است که فاصله بین ذهن و ماشینها کمتر از آن چیزی است که قبلا ً تصور میشد ؛ با این حال ، آنها کلا ً آن را نابود نمیکنند . بشر دارای قدرت تفکر خلاقانه است برخلاف چیزی که در ماشینها یافت میشود؛ به عنوان نوام چامسکی ، یک عالم زبانشناسی اهل آمریکا ، تاکید کردهاست ( و همانطور که دکارت در گفتار خود به گفتار خود اصرار داشت ) ، توانایی انسانها برای اداره کردن زبان به نحوی که آنها هر یک از حالات نامتناهی حالات ممکن را درک کنند چیزی است که نمیتوان با عبارات مکانیکی توضیح داد.
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر