یکشنبه ۱۴ بهمن ۹۷ ۱۵:۲۰ ۸۸۷ بازديد
Antecedents و توسعه اولیه
تلاش برای درک ذهن میتواند به یونانیان باستان ، بویژه برای افلاطون و ارسطو کشیده شود . از این دو ، ارسطو بیشتر علمی بود ، و تئوریهای خود را در مورد فرآیندهای ذهنی بیشتر با توجه به گمانهزنیهای انتزاعی مرتبط میکرد . با ظهور علم مدرن در قرنهای ۱۷ و ۱۸ ، فیلسوفان از جمله جان لاک و دیوید هیوم در تلاش بودند تا حسابهای عملیات ذهنی را توسعه دهند که به همان اندازه فیزیک نیوتنی باشد ، اما تلاشهای آنها با نبود روشهای تجربی قوی و ایدههای نظری مختل شد .
روانشناسی علمی تا اواسط قرن نوزدهم زمانی بوجود نیامده بود که دانشمند آلمانی ویلهلم Wundt و دیگران روشهای سخت تری برای انجام آزمایشها روانی ایجاد کردند . در دهه ۱۹۲۰ و دهه ۱۹۲۰ ، تحقیقات زیادی در زمینه روانشناسی و زبانشناسی در میان دیگر علوم اجتماعی تحت سلطه رویکرد ultraexperimental به نام behaviourism بود که نظریهپردازی را در مورد فرایندهای ذهنی " نامرئی " رد کرده و بر تدوین قوانین کلی که رفتار انسانی قابلمشاهده را بر عهده دارند ، تاکید کرد . با این حال ، در اواخر دهه ۱۹۵۰ مشخص شد که behaviourists حتی نمیتواند توضیح دهد که چطور موشها یاد میگیرند چطور با چیزهای کمتری رفتار پیچیده مانند آنهایی که در کاربرد زبان دست دارند را یاد بگیرند .
ریشههای مدرن علوم شناختی در اواسط دهه ۱۹۵۰ ، زمانی که یک گروه باهوش از اندیشمندان میان رشتهای شروع به استفاده از ایدهها از نظریه محاسبات به توضیح علمی اندیشه انسان کردند . دانشمندان کامپیوتر و روانشناسان هربرت سایمون ، آلن Newell ، ماروین Minsky و جان مککارتی در یک کنفرانس علمی در کالج دارتموث در سال ۱۹۵۶ با هدف نهایی ساختن کامپیوترها و رباتها که میتوانند وظایف رایج مربوط به اطلاعات انسانی را انجام دهند ، پیشقدم شد . جورج میلر ، روانشناس و نوام چامسکی ، هم گزینههای محاسباتی برای نظریههای behaviourist در زمینههای خود ایجاد کردند . این شش چهره از آن زمان به عنوان بنیان گذاران علوم شناختی شناسایی شدهاند .
با این حال ، این واژه تا دهه ۱۹۷۰ ابداع نشد ، زمانی که زمینه میان رشتهای به طور رسمی سازماندهی شد . در طول این دوره ، جامعه علوم شناختی و مجله علوم شناختی تاسیس شدند و برنامهها و دپارتمانهای علوم شناختی در بسیاری از دانشگاهها تاسیس شدند . در اواخر قرن بیستم ، دانش شناختی با صدها دپارتمان در سراسر جهان و بسیاری از جوامع بینالمللی ، مجلات و کنفرانسهای بینالمللی تبدیل به یک شرکت دانشگاهی شکوفایی شده بود .
رویکردها
با وجود رشد قابلتوجه آن ، علوم شناختی به مجموعهای از نظریههای اساسی دست نیافته است که بر نظم و انضباط حاکم بر فیزیک و مکانیک کوانتومی تسلط دارد و زیستشناسی مدرن حول محور تکامل و ژنتیک سازمان دهی شدهاست . علوم شناختی چندین سنت تحقیقاتی رقیب را در بر میگیرد که در وهله اول در دیدگاههای آنها از ماهیت نمایشهای ذهنی و روندهای آن که چنین representations دستکاری میشوند متفاوت است . مهمترین رویکردها عبارتند از: ۱ ) مدلهای مبتنی بر قاعده مبتنی بر پردازش نماد ، ( ۲ ) مدلهای پیوند مبتنی بر شبکههای عصبی و ( ۳ ) عصبشناسی نظری ، که در بخشی از تلاش برای ادغام جنبههای دو رویکرد دیگر در یک حساب واقع گرایانه از فعالیت مغز است .
در دهه ۱۹۷۰ ، مدل مبتنی بر قانون of و Simon که به طور گستردهای در دهههای بعدی تاثیر گذار بود ، به خصوص از طریق کار روانشناس کانادایی به نام جان R تحت تسلط بود . اندرسون .
منبع سایت بریتانیایی
تلاش برای درک ذهن میتواند به یونانیان باستان ، بویژه برای افلاطون و ارسطو کشیده شود . از این دو ، ارسطو بیشتر علمی بود ، و تئوریهای خود را در مورد فرآیندهای ذهنی بیشتر با توجه به گمانهزنیهای انتزاعی مرتبط میکرد . با ظهور علم مدرن در قرنهای ۱۷ و ۱۸ ، فیلسوفان از جمله جان لاک و دیوید هیوم در تلاش بودند تا حسابهای عملیات ذهنی را توسعه دهند که به همان اندازه فیزیک نیوتنی باشد ، اما تلاشهای آنها با نبود روشهای تجربی قوی و ایدههای نظری مختل شد .
روانشناسی علمی تا اواسط قرن نوزدهم زمانی بوجود نیامده بود که دانشمند آلمانی ویلهلم Wundt و دیگران روشهای سخت تری برای انجام آزمایشها روانی ایجاد کردند . در دهه ۱۹۲۰ و دهه ۱۹۲۰ ، تحقیقات زیادی در زمینه روانشناسی و زبانشناسی در میان دیگر علوم اجتماعی تحت سلطه رویکرد ultraexperimental به نام behaviourism بود که نظریهپردازی را در مورد فرایندهای ذهنی " نامرئی " رد کرده و بر تدوین قوانین کلی که رفتار انسانی قابلمشاهده را بر عهده دارند ، تاکید کرد . با این حال ، در اواخر دهه ۱۹۵۰ مشخص شد که behaviourists حتی نمیتواند توضیح دهد که چطور موشها یاد میگیرند چطور با چیزهای کمتری رفتار پیچیده مانند آنهایی که در کاربرد زبان دست دارند را یاد بگیرند .
ریشههای مدرن علوم شناختی در اواسط دهه ۱۹۵۰ ، زمانی که یک گروه باهوش از اندیشمندان میان رشتهای شروع به استفاده از ایدهها از نظریه محاسبات به توضیح علمی اندیشه انسان کردند . دانشمندان کامپیوتر و روانشناسان هربرت سایمون ، آلن Newell ، ماروین Minsky و جان مککارتی در یک کنفرانس علمی در کالج دارتموث در سال ۱۹۵۶ با هدف نهایی ساختن کامپیوترها و رباتها که میتوانند وظایف رایج مربوط به اطلاعات انسانی را انجام دهند ، پیشقدم شد . جورج میلر ، روانشناس و نوام چامسکی ، هم گزینههای محاسباتی برای نظریههای behaviourist در زمینههای خود ایجاد کردند . این شش چهره از آن زمان به عنوان بنیان گذاران علوم شناختی شناسایی شدهاند .
با این حال ، این واژه تا دهه ۱۹۷۰ ابداع نشد ، زمانی که زمینه میان رشتهای به طور رسمی سازماندهی شد . در طول این دوره ، جامعه علوم شناختی و مجله علوم شناختی تاسیس شدند و برنامهها و دپارتمانهای علوم شناختی در بسیاری از دانشگاهها تاسیس شدند . در اواخر قرن بیستم ، دانش شناختی با صدها دپارتمان در سراسر جهان و بسیاری از جوامع بینالمللی ، مجلات و کنفرانسهای بینالمللی تبدیل به یک شرکت دانشگاهی شکوفایی شده بود .
رویکردها
با وجود رشد قابلتوجه آن ، علوم شناختی به مجموعهای از نظریههای اساسی دست نیافته است که بر نظم و انضباط حاکم بر فیزیک و مکانیک کوانتومی تسلط دارد و زیستشناسی مدرن حول محور تکامل و ژنتیک سازمان دهی شدهاست . علوم شناختی چندین سنت تحقیقاتی رقیب را در بر میگیرد که در وهله اول در دیدگاههای آنها از ماهیت نمایشهای ذهنی و روندهای آن که چنین representations دستکاری میشوند متفاوت است . مهمترین رویکردها عبارتند از: ۱ ) مدلهای مبتنی بر قاعده مبتنی بر پردازش نماد ، ( ۲ ) مدلهای پیوند مبتنی بر شبکههای عصبی و ( ۳ ) عصبشناسی نظری ، که در بخشی از تلاش برای ادغام جنبههای دو رویکرد دیگر در یک حساب واقع گرایانه از فعالیت مغز است .
در دهه ۱۹۷۰ ، مدل مبتنی بر قانون of و Simon که به طور گستردهای در دهههای بعدی تاثیر گذار بود ، به خصوص از طریق کار روانشناس کانادایی به نام جان R تحت تسلط بود . اندرسون .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر