یکشنبه ۱۴ بهمن ۹۷ ۱۵:۲۷ ۸۷۳ بازديد
رابطه ذهن - بدن
در متافیزیک اخیر کمتر چیزی از روح و بیشتر ذهن شنیده شدهاست ؛ مشکل قدیمی رابطه روح و جسم در حال حاضر رابطه ذهن و جسم است . بیشتر ، اگر نگوییم همه ، بحث بعدی این موضوع تحتتاثیر تفکر دکارت قرار گرفتهاست . در کتاب his de Philosophia ( ۱۶۴۱ ، Meditations در نخستین فلسفه ) ، استدلال کرد که بین ماده مادی و مادی یک تمایز مطلق و مطلق وجود دارد . مشخصه تعیینکننده مهم این بود که فضا را اشغال کند ؛ ویژگی مشخص ذهن باید آگاهانه یا در یک مفهوم گسترده عبارت باشد، تا فکر کند . ماده مادی چنان بود که هر چند بستههای آن بیشتر و یا کمتر دوام داشت ؛ ذات ذهنی به شکل ذهن فردی وجود داشت و خداوند به عنوان نمونه عالی عمل میکرد . هر یک از وظایف مادی و مادی در خود ، زیر نظر خداوند ، کامل بودند ؛ این حقیقت بود که برای او مناسب بود که از ماده عبارت فنی در این زمینه استفاده کند : ماده ذهنی و ماده مادی . نتیجه منطقی این دیدگاه ، که توسط برخی بعدتر مشخص شد، این بود که هیچ تعاملی بین ذهن و جسم وجود ندارد ، و هر گونه ظاهر ذهن که بر جسم و جسم تاثیر میگذارد باید به عنوان نتیجه یک مداخله خاص به وسیله خداوند توضیح داده شود ، که به مناسبت تغییرات در یک ماده ، آن را در مورد تغییرات متناظر در دیگری به ارمغان میآورد . با این همه ، دکارت هیچ گونه همدردی با این دیدگاه که occasionalism نامیده میشد نداشت . برعکس ، او صریحا ً بیان داشت که او به عنوان خلبان در یک کشتی نیست بلکه " intimately " است . ذهن میتواند بر جسم و بالعکس تاثیر بگذارد زیرا ذهن و بدن رابطه نزدیکی ویژهای دارند که به ویژه در جنبههای زندگی آگاهانه که باید با احساس ، تخیل و احساسات مغایر با تفکر خالص انجام دهند ، مشهود بود .
اعتقاد دکارت مبنی بر این که، با وجود اتحاد intimate در این زندگی ، ذهن از اعتماد او به استدلال cogito کاملا ً متمایز است . او معتقد بود که این امکان وجود دارد که وجود جسم خود را مورد تردید قرار دهد ( آنچه مسلم بود این بود که او تجربه داشتن یک جسم را داشت ، و این ممکن است موهوم باشد ) ، اما وجود ذهن او ، برای همان کاری که تردید داشت ذهنی ذهنی بود . این ذهن از شهادت فوری آگاهی مشهود بود ؛ چیزی وجود داشت که نیاز به اثبات دقیق داشت ، که شامل عقاید روشن و متمایز او و تلاش او برای ایجاد وجود خدایی باشد که فریبکار نیست . علاوه بر این ، دکارت از استدلالات یک نوع کاملا ً افلاطونی برای بیرون آوردن آنچه واقعا ً متمایز در ذهن بود ، متوسل شد . او معترف بود که احساس و نیروی تخیل را تنها در صورتی میتوان درک کرد که به مجموعه ذهنی و اراده معتقد بود ( در اینجا افکار او تحتتاثیر افکار قدیس آوگوستینوس و متفکر مسیحی قرن پنجم ) بود که به ذهن خود تعلق داشت . دکارت هیچ مدعی نبود که یک مدرک فلسفی از فناناپذیری روح داشته باشد - که به نظر او نیاز به تضمین مکاشفه دارد - اما او فکر میکرد که نظریه او راه را برای این آیین با ایجاد موجودیت مستقل ذهن آماده کردهاست .
شرح دکارتی ذهن و جسم ، حتی در روز خود دکارت ، منتقدان بسیاری داشت . هابز معتقد بود که هیچ چیز جز ماده در حرکت وجود ندارد ؛ چیزی به عنوان ماده ذهنی ، تنها ماده مادی وجود ندارد . مادیگرایی از یک نوع نیز توسط خبرنگار دکارت ، پیر گاسندی ، دانشمند و فیلسوف اپیکوری پشتیبانی میشد . یک نسل بعد اسپینوزا قرار بود کل فلسفه دکارتی را بر روی خطوط پررنگ به کار گیرد .
منبع سایت بریتانیایی
در متافیزیک اخیر کمتر چیزی از روح و بیشتر ذهن شنیده شدهاست ؛ مشکل قدیمی رابطه روح و جسم در حال حاضر رابطه ذهن و جسم است . بیشتر ، اگر نگوییم همه ، بحث بعدی این موضوع تحتتاثیر تفکر دکارت قرار گرفتهاست . در کتاب his de Philosophia ( ۱۶۴۱ ، Meditations در نخستین فلسفه ) ، استدلال کرد که بین ماده مادی و مادی یک تمایز مطلق و مطلق وجود دارد . مشخصه تعیینکننده مهم این بود که فضا را اشغال کند ؛ ویژگی مشخص ذهن باید آگاهانه یا در یک مفهوم گسترده عبارت باشد، تا فکر کند . ماده مادی چنان بود که هر چند بستههای آن بیشتر و یا کمتر دوام داشت ؛ ذات ذهنی به شکل ذهن فردی وجود داشت و خداوند به عنوان نمونه عالی عمل میکرد . هر یک از وظایف مادی و مادی در خود ، زیر نظر خداوند ، کامل بودند ؛ این حقیقت بود که برای او مناسب بود که از ماده عبارت فنی در این زمینه استفاده کند : ماده ذهنی و ماده مادی . نتیجه منطقی این دیدگاه ، که توسط برخی بعدتر مشخص شد، این بود که هیچ تعاملی بین ذهن و جسم وجود ندارد ، و هر گونه ظاهر ذهن که بر جسم و جسم تاثیر میگذارد باید به عنوان نتیجه یک مداخله خاص به وسیله خداوند توضیح داده شود ، که به مناسبت تغییرات در یک ماده ، آن را در مورد تغییرات متناظر در دیگری به ارمغان میآورد . با این همه ، دکارت هیچ گونه همدردی با این دیدگاه که occasionalism نامیده میشد نداشت . برعکس ، او صریحا ً بیان داشت که او به عنوان خلبان در یک کشتی نیست بلکه " intimately " است . ذهن میتواند بر جسم و بالعکس تاثیر بگذارد زیرا ذهن و بدن رابطه نزدیکی ویژهای دارند که به ویژه در جنبههای زندگی آگاهانه که باید با احساس ، تخیل و احساسات مغایر با تفکر خالص انجام دهند ، مشهود بود .
اعتقاد دکارت مبنی بر این که، با وجود اتحاد intimate در این زندگی ، ذهن از اعتماد او به استدلال cogito کاملا ً متمایز است . او معتقد بود که این امکان وجود دارد که وجود جسم خود را مورد تردید قرار دهد ( آنچه مسلم بود این بود که او تجربه داشتن یک جسم را داشت ، و این ممکن است موهوم باشد ) ، اما وجود ذهن او ، برای همان کاری که تردید داشت ذهنی ذهنی بود . این ذهن از شهادت فوری آگاهی مشهود بود ؛ چیزی وجود داشت که نیاز به اثبات دقیق داشت ، که شامل عقاید روشن و متمایز او و تلاش او برای ایجاد وجود خدایی باشد که فریبکار نیست . علاوه بر این ، دکارت از استدلالات یک نوع کاملا ً افلاطونی برای بیرون آوردن آنچه واقعا ً متمایز در ذهن بود ، متوسل شد . او معترف بود که احساس و نیروی تخیل را تنها در صورتی میتوان درک کرد که به مجموعه ذهنی و اراده معتقد بود ( در اینجا افکار او تحتتاثیر افکار قدیس آوگوستینوس و متفکر مسیحی قرن پنجم ) بود که به ذهن خود تعلق داشت . دکارت هیچ مدعی نبود که یک مدرک فلسفی از فناناپذیری روح داشته باشد - که به نظر او نیاز به تضمین مکاشفه دارد - اما او فکر میکرد که نظریه او راه را برای این آیین با ایجاد موجودیت مستقل ذهن آماده کردهاست .
شرح دکارتی ذهن و جسم ، حتی در روز خود دکارت ، منتقدان بسیاری داشت . هابز معتقد بود که هیچ چیز جز ماده در حرکت وجود ندارد ؛ چیزی به عنوان ماده ذهنی ، تنها ماده مادی وجود ندارد . مادیگرایی از یک نوع نیز توسط خبرنگار دکارت ، پیر گاسندی ، دانشمند و فیلسوف اپیکوری پشتیبانی میشد . یک نسل بعد اسپینوزا قرار بود کل فلسفه دکارتی را بر روی خطوط پررنگ به کار گیرد .
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر