شنبه ۰۱ اردیبهشت ۰۳

طبقه

جامع ترین سایت روانشناسی

طبقه

۸۵۶ بازديد
نظریه‌های اجتماعی
در حالی که توضیحات روان‌شناختی از جنگ حاوی مطالب بسیاری است که به نظر می‌رسد معتبر باشد ، آن‌ها ناکافی هستند زیرا انسان در زمینه‌های مختلف اجتماعی متفاوت رفتار می‌کند . از این رو ، بسیاری از اندیشمندان به دنبال توضیحات خود در این زمینه‌ها هستند و یا بر روی سازمان داخلی کشورها و یا در نظام بین‌المللی که در آن عمل می‌کنند تمرکز کرده‌اند . The تئوری‌های تاثیرگذار جنگ را به ماهیت دولت نسبت می‌دهند که به دو جریان گسترده تبدیل می‌شوند که به طور آزاد لیبرال و سوسیالیستی نامیده می‌شوند .
تحلیل‌های لیبرال
لیبرال‌ها اوایل قرن ۱۸ و ۱۹ ، سه عنصر اساسی را در تجزیه و تحلیل خود - افراد ، جامعه و دولت متمایز کردند - و این حالت را نتیجه تعامل دو نفر اول دانستند . آن‌ها فرض کردند که جامعه خود تنظیمی است و سیستم اقتصادی - اقتصادی می‌تواند به نرمی با دخالت کمی از سوی دولت اداره شود . اقتصاد ، تمرکززدایی ، و آزادی از کنترل دولتی نگرانی‌های اصلی لیبرال بودند ، همانطور که به وضوح در نوشته‌های جان استوارت میل نشان‌داده شده‌است . آن‌ها لزوم حفظ دفاع را پذیرفتند ، اما به وجود یک هماهنگی اساسی برای منافع در میان کشورها اشاره کردند که وقوع جنگ را به حداقل می‌رساند . هم‌کاری اقتصادی مبتنی بر تقسیم بین‌المللی کار و تجارت آزاد به نفع هر کسی خواهد بود - هر نوع تجارت می‌تواند یک نوش داروی بزرگ باشد ، جایگزین منطقی برای جنگ .
با این حال ، در توضیح جنگ‌هایی که رخ داد ، لیبرال‌ها به عوامل گوناگونی تاکید کردند . اول ، آن‌ها بر حکومت‌های استبدادی تمرکز کردند ، که فرض بر این بود که جنگ علیه خواسته‌های مردم متمایل به صلح است . از این رو یکی از اصول عمده فلسفه سیاسی لیبرال بود که جنگ را می‌توان با معرفی رای همگانی عمومی حذف کرد ، زیرا مردم مطمئنا ً از اداره هر حکومتی مایل به انتخابات رای خواهند داد . از اوایل American توماس پین به بعد ، یک مدرسه بزرگ لیبرال‌ها از جمهوری‌خواهی حمایت کردند و بر تاثیر صلح‌آمیز افکار عمومی تاکید کردند . اگرچه آن‌ها نمی‌توانستند در مورد سیاست‌های واقعی اتفاق‌نظر داشته باشند، آن‌ها بر ایده‌های عمومی خاص در رابطه با روابط بین دولت‌ها ، با ایده‌های laissez از سازمان داخلی دولت با ایده‌هایی از حداقل میزان سازمان بین‌المللی ، استفاده از زور به شدت محدود به دفع تجاوز ، اهمیت افکار عمومی و دولت‌های منتخب دموکراتیک و حل منطقی درگیری‌ها و مناقشات ، تاکید کردند . اما بعد از اواخر قرن نوزدهم ، و به خصوص بعد از جنگ جهانی اول ، لیبرال‌ها شروع به پذیرفتن این نتیجه کردند که یک جامعه بین‌المللی فاقد کنترل به طور خودکار گرایش به صلح ندارد و از سازمان بین‌المللی به عنوان اصلاحی حمایت می‌کند .
آنالیز سوسیالیستی
در حالی که لیبرال‌ها در ساختارهای سیاسی تمرکز داشتند ، در مورد آن‌ها به عنوان اهمیت اولیه در تعیین میل کشورها برای درگیر شدن در جنگ ، سوسیالیست‌ها به سیستم اقتصادی - اقتصادی کشورها به عنوان عامل اولیه تبدیل شدند . در اوایل قرن بیستم ، این دو جریان تا حدودی به هم نزدیک شدند ، همانطور که این واقعیت را اثبات کرد که رهبر رادیکال آزاد انگلیسی جان Hobson ، جنگ‌هایی را که بعدها توسط ولادیمیر لنین اتخاذ شد ، توضیح داد .
کارل مارکس جنگ را نه به رفتار کشورها بلکه به ساختار طبقاتی جامعه نسبت داد . جنگ‌های او نه به عنوان یک ابزار داوطلبانه در سیاست دولت بلکه به عنوان نتیجه برخورد نیروهای اجتماعی به وقوع پیوست . برای مارکس ، دولت صرفا ً a سیاسی بود ؛ عامل تعیین‌کننده و تعیین‌کننده در شیوه سرمایه‌داری است که منجر به توسعه دو طبقه مخالف می‌شود: بورژوازی و پرولتاریا .
منبع سایت بریتانیایی
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.