پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۰۳

ربط

جامع ترین سایت روانشناسی

ربط

۸۹۹ بازديد
اما این کار چگونه باید انجام شود ? زمان شاید لغو شود و در ایده ابدیت حفظ شود , فضایی در اندیشه چیزی که در همه جا حاضر است و در هیچ جای خاصی نیست . اما چه چیزی در مورد این مفاهیم مثبت است ? این جاودانی , که گاهی گفته می‌شود , با آنچه در تمام مدت طول می‌کشد , مشخص نیست ; بلکه کاملا ً بیرون از زمان است . اما چه معنایی دارد ? برای مثال وقتی گفته می‌شود که اعداد یا حقایق ابدی هستند , استنباط درست این است که آن‌ها هیچ ارتباطی با زمان ندارند ; برای تحقیق در مورد اینکه چه زمانی وارد یا خارج می‌شوند , پرسیدن سوالی است که بد است . با وجود این گفته می‌شود که وقتی خدا ابدی باشد , این احساس اغلب به او داده می‌شود که ویژگی‌های زمانی دارد , هر چند به شکلی بالاتر . آنچه که این شکل بالاتر شایسته بررسی دقیق است , نتیجه آن این است که این مفهوم زمان نیست که نامربوط اما مفهوم خدا باشد .
مفهوم روح
در حالی که استدلال برای وجود جداگانه جوهر ذهنی , ادعا شده که ذهن , همان طور که هست , کلید درک جهان است . چیزی که وجود دارد روح است یا حداقل به وسیله روح نفوذ می‌کند . این پایان‌نامه ایده‌آلیسم , نوعی فلسفه است که اغلب مورد تمسخر قرار می‌گیرد , اما این نوع فلسفه , مانند مادی‌گرایی , همواره جاذبه تازه‌ای دارد . این دیدگاه ارزش بررسی بیش از حد ممکن را دارد .
بهتر است با تشخیص پایان‌نامه ایده‌آلیسم درست از برخی دیگر که به آسانی سردرگم است , شروع کنیم . لایبنیتز می‌گفت که اتم‌های واقعی طبیعت " مونادها یا ارواح " هستند ; در ته هیچ چیز جز ذهن وجود نداشت . بارکلی ادعا کرد که چیزهای معقول بدون ذهن وجود ندارند ; ارواحی وجود دارند که تجربه , از جمله روح نامتناهی را تجربه می‌کنند , و محتوای تجربیات خود را دارند , اما دنیای مستقل و مستقلی وجود ندارد . برای فیلسوفانی که از هگل پیروی می‌کردند , لایبنیتز و بارکلی هر دو آرمان " ذهنی " بودند . دیدگاه هگل , در مقابل , این بود که چیزی که وجود دارد ذهن پاک محض نیست ; یعنی , جهان در ذهن نفوذ می‌کند و به خاطر ذهن وجود دارد , و نمی‌توان آن را درک کرد مگر این که این واقعیت درک شود . بنابراین هگل متعهد به انکار این مساله نبود که جهان مستقل از طبیعت وجود دارد , بلکه برعکس آن را اعلام کرده‌است . طبیعت برای تسلط بر آن و برای کشف خود آن جا بود .
می‌دانی که هگل برای نخستین بار این نظریه را مطرح کرد این بود که امور بشر . ممکن است گفته شود که ذهن انسان عینی است , زیرا شامل مجموعه‌ای از ساختارها می‌شود - مثال‌ها یک زبان , مجموعه‌ای از رویه‌های اخلاقی یا سیاسی , یک علم , یک هنر عملی مانند پزشکی - که دستاوردهای ذهنی را تشکیل می‌دهند . ذهن درگیر در سازه‌های این نوع , به جای شخصی , جمعی است . یک هنر از قبیل علم پزشکی یا علم مانند ریاضیات , اختراع هر فرد خاصی نیست ; و اگر چه افراد به پیشرفت هر یک از ساختارها کمک کرده و به پیشرفت هر یک از ساختارها کمک می‌کنند , اما در توانایی شخصی خود عمل نمی‌کنند .
از آنجا که دنیای انسانی , ذهن و یا روح را در بر می‌گیرد , باید به شیوه‌ای خاص درک شود - از نظر چیزی که هگل نامیده می‌شود . " مفاهیم این نوع به ترتیب زمانی هستند که مساله درک یک نوع خاص از موضوع - که در آن ارتباطات نزدیکی بین داده‌های مورد بررسی وجود دارد - باشد . اتصالات در طبیعت بر روی سطح , به هر میزان , از یک کاراکتر صرفا ً بیرونی , هستند ; برای مثال , ضربه زدن به یک کبریت , هیچ ربطی به تولید شعله ندارد .
منبع سایت بریتانیایی
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.