جمعه ۰۷ اردیبهشت ۰۳

جدی

جامع ترین سایت روانشناسی

جدی

۸۹۷ بازديد
اگرچه دکارت این پیشنهاد را پذیرفت ، و در حقیقت ، گرایش‌ها مکانیکی علم معاصر را ، که به هیچ وجه a نبود، مورد تاکید قرار داد . علاوه بر ماده مادی که در آن ماده نیز وجود داشت ، و این در حقیقت به کلی متفاوت از هر دو نوع در نوع و در عمل بود . اجساد به همان اندازه ماهیت خود را داشتند که فضا را اشغال کنند ؛ ذهن به هیچ وجه در فضا نبود . اجساد دوباره در حرکت بودند ؛ ذهن به نوعی احساس آزادی می‌کرد ، چرا که آن‌ها هم به اندازه هوش و هوش سرشار از هوش بودند . دکارت در این مورد کم‌تر از او صریح بود ؛ اصولی که تصور می‌شود عمل به آن عمل می‌کند مشخص نیست ، و نتیجه آن است که منتقدان گفته‌اند که دکارت به فعالیت‌های ذهنی در شرایط پارا و پارا فکر می‌کند . با این حال ، این که آیا این امر درست است یا خیر ، دلیلی وجود ندارد که دکارت در این مورد دچار اشکال خاصی باشد . تنها چیزی که او نیاز داشت این بود که ذهن به مفهوم دقیق واژه عمل کند ، که این بدان معنی است که آن‌ها توجه خود را به وضعیت آن‌ها جلب کرده و با درایت بیشتری واکنش نشان می‌دهند . اینکه آن‌ها می‌توانند این کار را اساسا ً از چیزهای مادی متمایز کنند که ناشی از انجام کاری است که انجام می‌دهند و کاملا ً تحت‌تاثیر ملاحظات منطقی قرار می‌گیرند .
مشکل اصلی در متافیزیک دکارت ، مشکل بزرگ کردن دو طریقه بودن ، زمانی بود که از هم جدا شدند . پیش از این از تدبیری که بعدها Cartesians در تلاش برای حل این مشکل به عمل آمدند ، اشاره شده‌است : در واقع ، آن‌ها وحدت جهان را یک معجزه مداوم و وابسته به لطف خداوند ساخته‌اند . لازم به ذکر است که در اینجا یک حرکت دیگر در همان ناحیه وجود دارد که بسیاری از آن‌ها آموزنده پیدا کرده‌اند . کانت که در بعضی از both دکارتی و دو روز دوم افلاطونی بود ، استدلال می‌کرد که فعالیت‌های انسانی را می‌توان از دو نقطه دید بررسی کرد . از دیدگاه نظری ، آن‌ها صرفا ً مجموعه‌ای از اتفاقات بودند که وقایع پیشین را دقیقا ً به همان روش در جهان طبیعی به ارمغان آورد . با این حال ، از دیدگاه عامل ، آن‌ها باید به عنوان محصول تصمیم منطقی تصور شوند ، به عنوان اعمالی که برای آن نماینده می‌تواند مسیول آن باشد . لحظه‌ای که شروع به عمل کرد، مردی که خود را از دنیای پدیداری دانش به دنیای معقول روح پاک منتقل کرد ، لزوما ً طوری رفتار کرد که انگار توسط نیروهای طبیعی تعیین نشده است . با این حال ، انتقال روانی در اندیشه فقط ( برای ادعای هر گونه اطلاع از جهان قابل‌فهم ، کاملا ً ناموجه بود ) ، و به همین دلیل ، مساله وحدت جهان منحل شد . در ذهن انسان هیچ تضادی وجود نداشت ، هم به عنوان موضوعی برای علم و هم به عنوان تفسیر آزاد عمل . Contradiction تنها در صورتی به نظر می‌رسید که در هر دو طرف به یک ظرفیت مشابه حضور داشته باشد . اما با توجه به نظریه دو نقطه نظرات ، کانت به این موضوع فکر کرد .
فقط با اندکی تردید می‌توان از کانت سخن گفت که متافیزیک را پیش گذاشت . به طور کلی به ادعای to بسیار بدگمان بود ، و هدف اصلی فلسفه‌اش این بود که سردر which را که professing کرده بود آشکار کند . با این وصف ، روشن است که کانت دارای عقاید متافیزیکی است ، زیرا تمام انکار او از امکان علم متافیزیکی است ؛ او به این دیدگاه متعهد بود که مردان می‌توانند یک نظم غیر طبیعی و یک نظم طبیعی را تصور کنند و لزوما ً وقتی که عمل می‌کنند ، واقعی باشند . زبانی که او از آن استفاده می‌کرد - به خصوص صحبت درباره انسان به عنوان پدیده و انسان به عنوان noumenon - به ذوق و سلیقه فلاسفه امروزی نیست ، اما اندیشه پشت آن قطعا ً از بین می‌رود . در واقع ، به این شکل است که ممکن است فلسفه دکارت هنوز به ارایه یک چالش ذهنی جدی گفته شود .
منبع سایت بریتانیایی
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.