چهارشنبه ۰۵ اردیبهشت ۰۳

انسان

جامع ترین سایت روانشناسی

انسان

۸۶۹ بازديد
از آنجا که لوکاس لوکاس , فیلسوف بریتانیایی , مدعی است که انسان‌ها توانایی تشخیص و درست کردن محدودیت‌های خود را به روشی دارند که در ماشین موازی نیست . همانطور که برخی از فیلسوفان بزرگ آن را مطرح کرده‌اند, انسان از قدرت تعالی خود برخوردار است ; او می‌تواند در یک سیستم کار کند , اما می‌تواند به سطح دیگری برود و نقص‌های سیستم را ببیند . یک ماشین تنها می‌تواند در یک سیستم کار کند ; براساس قوانین عمل می‌کند اما نمی‌تواند آن‌ها را از خود تغییر دهد .
در نهایت باید از یک راه‌حل گرای افراطی به مساله ذهن - بدن اشاره کرد : این راه‌حل نشان می‌دهد که حالات ذهنی در حقیقت حالات مغز هستند . حامیان این نظریه موافقند که این دو در ایده مجزا هستند اما استدلال می‌کنند که فیزیولوژی نشان می‌دهد که با وجود این , آن‌ها احتمالی هستند . چیزی که به نظر می‌رسد یک حالت ذهنی است , بالاتر از همه به مالک آن , واقعا ً یک حالت از مغز است و بنابراین اهمیت دارد . اما روشن نیست که چرا باید یک کلمه آخرین کلمه را در یک موضوع به این موضوع اختصاص داد , و حتی اگر توافق شد که آن‌ها باید باشند , روابطی که تا کنون بین حالات ذهنی و حالات مغز برقرار است ناقص و ناقص است . مادی‌گرایی ایالت مرکزی , همان طور که این نظریه نامیده می‌شود , ادعا می‌کند که وزن علوم معاصر را پشت آن دارد , اما در واقع به درجه قابل‌توجهی از آنچه که فکر می‌کند علم فردا خواهد بود , کشیده شده‌است .
طبیعت و جهان خارجی
مساله وجود مسایل مادی , که نخستین بار توسط دکارت مطرح شد و بارها مورد بحث فیلسوفان بعدی قرار گرفت, به ویژه آن دسته از فیلسوفان , به جای متافیزیک , به معرفت‌شناسی , یا علم شناخت تعلق دارد . اما مشکلاتی در مورد طبیعت و جهان خارج وجود دارد که ذاتا ً متافیزیکی هستند .
واقعیت اشیا مادی
اول در مورد وضعیت , یا ایستاده بودن اشیا مادی , نوع موجود بودن آن‌ها وجود دارد . فیلسوفان مابعدالطبیعه به کرات پیشنهاد کرده‌اند که جهان بیرونی به نحوی ناقص در واقعیت است و تنها پدیده‌ای است که به نظر می‌رسد آنچه نیست . افلاطون , همانطور که پیش‌تر اشاره شد , معتقد بود که اشیا حواس به طور کلی به این توصیف پاسخ می‌دهند ; هر یک از آن‌ها دارای ویژگی‌هایی هستند که نمی‌توانند در واقع داشته باشند ( آب نمی‌تواند در زمانی گرم و سرد باشد ) و تا حدی , به جای واقعی , موهوم است . هیچ ثبات در جهان پدیده‌ها وجود نداشت و بنابراین واقعیت واقعی وجود نداشت . با در نظر گرفتن این دیدگاه , افلاطون تفاوتی میان دنیای طبیعت و جهان انسان قائل نشد , هر چند که او بدون شک معتقد بود که ارواح جایگاه والایی دارند . لایبنیتز , که فیلسوف بعدی بود , که این رشته افکار عمومی را دنبال می‌کرد , با توجه صریح روح به مسائل مادی شروع کرد . برای اینکه دقیقا ً صحبت کنیم , هیچ چیز واقعا ً جز مونادها وجود نداشت , و مونادها , روح , یا موجودات روحانی بودند : همه آن‌ها درک داشتند , هر چند اینها در درجه وضوح ( ادراک از مونادها که چیزی که معمولا ً یک سنگ نامیده می‌شود ) بسیار ضعیف بودند . اگر چه توصیف نهایی جهان باید به صورت ذهنی ارائه شود , اما آن طبیعت را آنگونه که به طور معمول درک می‌شود , تصور نمی‌کند . مردان نیز به خوبی فکر می‌کنند, و اگرچه ادراک در واقع یک شکل سردرگم از تفکر است , اما به این دلیل نیست که به کلی کنار گذاشته شود . جهان طبیعت , دنیای اشیا در فضا و زمان , همان طور که لایبنیتز آن را " پدیده خوش‌ساخت " نامید , این است که همه مردان باید در آنجا باشند , با توجه به اینکه آن‌ها عقول خالص نیستند , بلکه تا حدی اسیر احساسات خود باقی می‌مانند .
منبع سایت بریتانیایی
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.