یکشنبه ۱۴ بهمن ۹۷ ۱۵:۲۲ ۸۰۷ بازديد
ذهن ، در سنت غربی ، مجموعه دانشکدههای دخیل در درک ، به خاطر سپردن ، ارزیابی ، و تصمیمگیری دخیل هستند . ذهن به نوعی انعکاس یافته در چنین رویدادهایی مانند احساسات ، ادراک ، عواطف ، حافظه ، تمایلات ، انواع مختلف استدلال ، انگیزهها ، انتخابها ، صفات شخصیت ، و ناخودآگاه است .
درمان مختصری از ذهن به دنبال میآید . موضوع ذهن در تعدادی از مقالات تحت درمان قرار میگیرد . برای یک رفتار فلسفی مفاهیم غربی ، ذهن ، فلسفه و فلسفه را ببینید . برای درمان علمی به اصطلاح هوش ذهنی ، هوش ، یادگیری حیوانی ؛ نظریه یادگیری ؛ حافظه ، ادراک ؛ تفکر . برای درمان مفاهیم شرقی ، در متن سنتهای فلسفی مربوطه ، Buddhism ، هندو و غیره را ببینید .
تا حدی که ذهن در پدیدههای قابلمشاهده نشان داده میشود ، بارها به عنوان یک فرد خاص در نظر گرفته میشود . با این حال ، برخی تئوریها وجود ذهن را در حیوانات دیگر غیر از انسان مطرح میکنند . یک نظریه ذهن را به عنوان یک ویژگی جهانی ماده در نظر میگیرد . با توجه به دیدگاه دیگر ، ممکن است در ذهن یا هوش فوق بشری ، یا یک ذهن مطلق ، یک هوش متعالی وجود داشته باشد .
فرضیات مشترک در میان نظریههای ذهن
فرضیات متعددی به هر بحثی در مورد مفهوم ذهن ارجاع داده میشوند . اول فرض اندیشه یا تفکر است . اگر هیچ مدرکی دال بر تفکر در جهان وجود نداشت ، اهمیتی نداشت . به رسمیت شناختن این حقیقت در طول تاریخ ، توسعه نظریههای گوناگون ذهن است . ممکن است تصور شود که این کلمات به عنوان " تفکر " یا " تفکر " نمیتوانند ، به خاطر ابهام خودشان ، به تعریف حوزه ذهن کمک کنند . اما به نظر میرسد که هر رابطهای که در رابطه با حس کردن داشته باشد ، بیشتر برای همه ناظران - نه فقط یک میهمانی ساده از تاثیراتی که از آن استفاده میکنند ، باشد . به نظر میرسد این نظر کسانی باشد که در مورد حس حس کردن ، و همچنین کسانی که فکر میکنند مستقل از عقل هستند ، فکر میکنند . برای هر دو ، تفکر فراتر از حس کردن است ، یا به عنوان توضیح مصالح عقل یا درک اشیا که کاملا ً فراتر از دسترس حواس است .
فرض دوم که به نظر میرسد یک ریشه مشترک برای تمام تصورات ذهن باشد ، دانش یا آگاهی است . این ممکن است بر روی زمین مورد سوال قرار گیرد ، اگر هیچ نوع تفکر ، قضاوت ، یا استدلال وجود داشته باشد ، حداقل یک شکل ابتدایی از آگاهی یا آگاهی از یک چیز یا آگاهی وجود دارد . اگر کسی به این اعتراض کمک کند ، با این حال ، به نظر میرسد که تمایز بین حقیقت و کذب و تفاوت بین دانش ، خطا ، و جهل و یا بین دانش ، عقیده و عقیده در فقدان کلی تفکر ، در برابر احساسات صدق نمیکند . هر درکی از دانش که شامل این تمایزات است به نظر میرسد که به همان دلیلی که دلالت بر تفکر دارد ، ذهن را به خود اختصاص میدهد . مفهوم دیگری از ذهن در حقیقت خود - دانشی وجود دارد . حس حسی ممکن است آگاهی از یک شی باشد ، و تا این حد ممکن است نوعی آگاهی باشد ، اما هرگز مشاهده نشده است که احساسات میتوانند حس کنند و یا از خودشان آگاه باشند .
به نظر میرسد تفکر نه تنها منعکسکننده بلکه انعکاسی باشد ، که میتواند خود را در نظر بگیرد ، ماهیت تفکر را تعریف کند ، و نظریههای فکری را توسعه دهد . این حقیقت در مورد تفکر - بازاندیشی ، به نظر میرسد که یک عنصر مشترک در همه معانی " ذهن " باشد ، به عنوان " توانایی reflexive درک " ، " به عنوان " توانایی درک برای بازتاب دادن به اعمال خود " یا " خود خودآگاه " ، دنیایی است که مفهوم سنتی ذهن به احتمال زیاد بوجود نیامده است.
منبع سایت بریتانیایی
درمان مختصری از ذهن به دنبال میآید . موضوع ذهن در تعدادی از مقالات تحت درمان قرار میگیرد . برای یک رفتار فلسفی مفاهیم غربی ، ذهن ، فلسفه و فلسفه را ببینید . برای درمان علمی به اصطلاح هوش ذهنی ، هوش ، یادگیری حیوانی ؛ نظریه یادگیری ؛ حافظه ، ادراک ؛ تفکر . برای درمان مفاهیم شرقی ، در متن سنتهای فلسفی مربوطه ، Buddhism ، هندو و غیره را ببینید .
تا حدی که ذهن در پدیدههای قابلمشاهده نشان داده میشود ، بارها به عنوان یک فرد خاص در نظر گرفته میشود . با این حال ، برخی تئوریها وجود ذهن را در حیوانات دیگر غیر از انسان مطرح میکنند . یک نظریه ذهن را به عنوان یک ویژگی جهانی ماده در نظر میگیرد . با توجه به دیدگاه دیگر ، ممکن است در ذهن یا هوش فوق بشری ، یا یک ذهن مطلق ، یک هوش متعالی وجود داشته باشد .
فرضیات مشترک در میان نظریههای ذهن
فرضیات متعددی به هر بحثی در مورد مفهوم ذهن ارجاع داده میشوند . اول فرض اندیشه یا تفکر است . اگر هیچ مدرکی دال بر تفکر در جهان وجود نداشت ، اهمیتی نداشت . به رسمیت شناختن این حقیقت در طول تاریخ ، توسعه نظریههای گوناگون ذهن است . ممکن است تصور شود که این کلمات به عنوان " تفکر " یا " تفکر " نمیتوانند ، به خاطر ابهام خودشان ، به تعریف حوزه ذهن کمک کنند . اما به نظر میرسد که هر رابطهای که در رابطه با حس کردن داشته باشد ، بیشتر برای همه ناظران - نه فقط یک میهمانی ساده از تاثیراتی که از آن استفاده میکنند ، باشد . به نظر میرسد این نظر کسانی باشد که در مورد حس حس کردن ، و همچنین کسانی که فکر میکنند مستقل از عقل هستند ، فکر میکنند . برای هر دو ، تفکر فراتر از حس کردن است ، یا به عنوان توضیح مصالح عقل یا درک اشیا که کاملا ً فراتر از دسترس حواس است .
فرض دوم که به نظر میرسد یک ریشه مشترک برای تمام تصورات ذهن باشد ، دانش یا آگاهی است . این ممکن است بر روی زمین مورد سوال قرار گیرد ، اگر هیچ نوع تفکر ، قضاوت ، یا استدلال وجود داشته باشد ، حداقل یک شکل ابتدایی از آگاهی یا آگاهی از یک چیز یا آگاهی وجود دارد . اگر کسی به این اعتراض کمک کند ، با این حال ، به نظر میرسد که تمایز بین حقیقت و کذب و تفاوت بین دانش ، خطا ، و جهل و یا بین دانش ، عقیده و عقیده در فقدان کلی تفکر ، در برابر احساسات صدق نمیکند . هر درکی از دانش که شامل این تمایزات است به نظر میرسد که به همان دلیلی که دلالت بر تفکر دارد ، ذهن را به خود اختصاص میدهد . مفهوم دیگری از ذهن در حقیقت خود - دانشی وجود دارد . حس حسی ممکن است آگاهی از یک شی باشد ، و تا این حد ممکن است نوعی آگاهی باشد ، اما هرگز مشاهده نشده است که احساسات میتوانند حس کنند و یا از خودشان آگاه باشند .
به نظر میرسد تفکر نه تنها منعکسکننده بلکه انعکاسی باشد ، که میتواند خود را در نظر بگیرد ، ماهیت تفکر را تعریف کند ، و نظریههای فکری را توسعه دهد . این حقیقت در مورد تفکر - بازاندیشی ، به نظر میرسد که یک عنصر مشترک در همه معانی " ذهن " باشد ، به عنوان " توانایی reflexive درک " ، " به عنوان " توانایی درک برای بازتاب دادن به اعمال خود " یا " خود خودآگاه " ، دنیایی است که مفهوم سنتی ذهن به احتمال زیاد بوجود نیامده است.
منبع سایت بریتانیایی
- ۰ ۰
- ۰ نظر